نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

آخوندزاده، نخستین نمایشنامه‌نویس ایرانی
     1386-07-20– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

شهرزاد نیوز: نمایشنامه‌نویسی نوین در ایران پس از تأسیس دارالفنون و با ترجمه‌ی نمایشنامه‌های مولیر آغاز گشت. همانگونه که میرزافتحعلی آخوندزاده (متولد1228ه.ق.) در مقدمه‌ی نمایشنامه‌هایش نگاشته، وی نخستین نویسنده‌ی نمایشنامه در شرق می‌باشد. نمایشنامه‌های آخوندزاده به زبان ترکی بودند که میرزا احمدجعفر قراچه‌داغی در سال‌های 1288ـ1291 آن ها را از زبان ترکی آذربایجانی به فارسی برگرداند.

آخوندزاده معتقد بود که: "سیاق انشاء را بر هم باید زد که اختصاری و سهولتی در آن پیدا شود." آخوندزاده نه‌تنها برای نخستین بار ایرانیان را با شیوه‌ی نقد اروپایی آشنا کرد، بلکه در شیوه‌ی نگارش نمایش‌نامه و داستان از نثر پیچیده و تکلف‌گوی مرسوم روزگارش دوری جست و کوشید که در سبک و محتوا تحولی ایجاد کند.

کتاب "تمثیلات" آخوندزاده حاوی شش نمایشنامه و داستان "یوسف‌شاه" می‌باشد. وی در داستان "یوسف‌شاه" اسطوره‌ی "میر نوروزی" را در در روایتی در زمان پادشاهی شاه‌عباس بازسازی کرده است.

نخستین نمایشنامه‌ "وزیرخان لنکران"، نمایشنامه‌ای سیاسی ـ ‌اجتماعی است که شیوه‌ی زندگی و افکار حاکمان را به ریشخند می‌گیرد. در این نمایشنامه زنان نیز پابه‌پای مردان نقش دارند و بسیار زیرک‌تر از مردان نمایشنامه‌اند. نمایشنامه با پایانی خوش، چه در زمینه‌ی سیاست و چه در وصل عاشق و معشوق سرانجام می‌یابد.

دومین نمایشنامه "خرس قولدور باسان" داستانی عاشقانه است که دختر بی‌پدری به خاطر مال و منالش باید زن پسرعمویش بشود، اما "بایرام" را دوست دارد و بایرام می‌داند که "بچه دختر ازش چه برمی‌آید؟ به خواهش او که نگاه می‌کند؟ از اول کمی آخ و اوخ می‌نماید بعد ناچار شده تن به قضا می‌دهد."(ص98) و یا "من گیرم پریزاد مرا دوست می‌دارد، از دستش چه برمی‌آید؟ از فرمان عمویش تجاوز می‌تواند بکند؟ از عهدﮤ همه اهل اوبّه می‌تواند برآید؟ میان ماها به خواهش دختر که گوش می‌دهد؟..."(ص117ـ 118). لحن وزیر به زیباخانم، همسر بزرگ‌اش بسیار بد است و به او دشنام می‌دهد. اما داستان به خوبی‌ و خوشی با وصال عشاق پایان می‌پذیرد.

سومین نمایشنامه "مرد خسیس" نیز نمایشنامه‌ای عاشقانه است. مشکل مرد این است که پول ندارد تا بر رسم معمول معشوقش را عروس کند و با دختر می‌خواهند فرار کنند. اما دوستان مرد به او وعده می‌دهند که با هم به تبریز رفته و با خرید و فروش کالا خرج عروسی را فراهم آورند. دختر اما علاقه‌ای به صبر کردن ندارد و می‌خواهد که با مرد شبانه فرار کند. "صونا خانم: دروغ می‌گوئی! پول پیدا کن در این دوسا هم پیدا می‌کرد. من عروسی نمی‌خواهم. می‌خواهم به همین طور بروم. تنها من نیستم که با تو می‌روم روزی صدتا در این ملک دست هم گرفته درمی‌روند. عار که نیست، از بیست تا دختر یکی را طوری نمی‌گیرند. همه به همین طورها می‌روند."(ص170) فقر و بیکاری قهرمان داستان را به راهزنی وامی‌دارد، اما در پایان عاشق و معشوق به هم می‌رسند و قهرمان داستان نیز به همسرش قول می‌دهد که دیگر کار خلاف نکند.

نمایشنامه چهارم "وکلاء مرافعه" با دعوای زن‌برادر و خواهرشوهر بنام سکینه بر سر ارثیه‌ی برادر و همسر آغاز می‌شود. خواهر مرد مرحوم می‌خواهد تمام ارثیه‌ی برادرش را بگیرد، چرا که همسر برادرش عقدی نبوده و فرزندی هم نداشته. عجیب اینکه سکینه خود را "ضعیفه" خطاب می‌کند، با اینکه دختری است که خودش می‌خواهد همسرش را انتخاب کند و جلوی عمه‌اش می‌ایستد که او خودش تصمیم می‌گیرد و عمه‌اش اجازه ندارد، قول ازدواج وی را به کسی بدهد. سکینه به خواستگارش می‌گوید: "امروز من وکیل خود هستم. دلم نمی‌خواهد با تو همخوابه بشوم. دوستت نمی‌دارم."(ص264)

وکلا برای چاپیدن پول و ارث نقشه می‌کشند، اما نقشه‌شان در دادگاه نقش برآب می‌شود و سکینه به حق خود می‌رسد. سکینه یارش را تا پایان مرافعه در کنار دارد. باز هم پایانی خوش نمایشنامه را به سرانجام می‌رساند، اما این "پایان خوش" از دید امروز "پایانی ناخوش" است، چراکه همسر صیغه‌ ای مرد، به دلیل نداشتن فرزندی "ذکور" کوچکترین حقی بر ارث همسر مرحومش ندارد.

در پنجمین نمایشنامه "موسی ژوردان حکیم بناتات و درویش مستعلی شاه مشهور به جادوگر" نامزد دختری می‌خواهد به پاریس برود و دختر نمی‌خواهد که نامزدش به پاریس، که دختران و زنان روباز هستند، برود و برای بازنگهداشتن نامزد به جادوگر متوصل می‌شود تا جادوگر پاریس را از شهر قرا‌باغ ویران کند و نامزد به‌جای رفتن به پاریس با دختر ازدواج کند. جادوگر می‌گوید: "این طایفه زنان عجب بیچاره و ساده‌لوح می‌شوند! بدون تصور و تأمل باور می‌کنند که من در قراباغ نشسته پاریس را در طرفه‌العین زیر و رو می‌توانم کرد..."(ص359) پس از ورد خواندن جادوگر، خبری می‌رسد که پاریس به‌هم‌ریخته است. بنابراین سفر نامزد به هم می‌خورد. نمایشنامه با سخن دایه‌ی دختر پایان می‌یابد که: "مردها اگر عقل دارند چرا ما آنها را در هر قدم هزاربار گول می‌زنیم، هرچه می‌خواهیم می‌کنیم."

در نمایشنامه‌ی آخر "ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر" تنها مردان نقش دارند. جاهلانی که به کیمیاگری اعتقاد دارند و پول قرض می‌کنند تا به جای پول سکه پول نقره دریافت کنند و پول‌هایشان را کیمیاگر فریبکار بالا می‌کشد. ساده‌لوحی و جهل مردان در برابر ساده‌لوحی و خرافه‌پرستی زنان نمایشنامه‌ی پیش قرار می‌گیرد.

آخوندزاده جهل و فقر فرهنگی این دوره را نه‌تنها مختص زنان که در کل فرهنگ می‌بیند و برخلاف اغلب هم‌عصرانش انگشت اتهام‌اش تنها بر زنان نشانه نرفته، بلکه فرهنگ تمامی مردم را به چالش می‌کشد. وی استبداد حاکمان را در کنار استبداد و فقر فرهنگی در کل جامعه به تصویر می‌کشد. موضوع اغلب نمایشنامه‌ها عشق زمینی دختران و پسران جوان است. دخترانی که حاضرند با معشوق فرار کنند و بدنامی و رسوایی را در جامعه‌ی سنتی آن زمان به یدک کشند. خود از عشق زمینی نوشتن در ادبیات آن زمان نوعی تابوشکنی است، خصوصاً عشق زنان، چراکه بزرگترین تابوهای فرهنگ ایرانی در تابوهای جنسی تنیده است و عشق زمینی با رابطه‌ی جنسی درآمیخته است.

هرچند که زنان پابه‌پای مردان در توطئه‌ها و در کل نمایشنامه‌ها (به‌جز نمایشنامه‌ی آخر) نقش دارند، اما طنین واژگان تحقیرکنند‌ه‌ای چون "ضعیفه"، "زنکه" و "زن ناقص‌العقل" که اینجا و آنجا به گوش می‌رسد، نشان از آن دارد که زبان زن‌ستیز تا چه اندازه در فرهنگ آن زمان جامعه‌ی ایران نهادینه شده بود، تا جایی که حتی از قلم روشنفکر و نوآوری چون آخوندزاده نیز می‌تراوید.


•میرزافتحعلی آخوندزاده، تمثیلات، ترجمه محمدجعفر قراچه‌داغی، چاپ اول 1288ـ 1291ه.ق.، چاپ سوم:2536 (1356ه.ش.)، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی

 

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=638