واژهی آمازون، مفهومی شناختهشده در
فرهنگ مدرن ملتهاست که بیش از هرچیز
"زنان جنگجو" از آن برداشت میشود و یا
جوامعی که زنان نقشی فعالتر از مردان
دارند. اینکه آمازونها واقعیت تاریخی
داشتهاند، چندان روشن نیست، اما از جوامع
مادرسالار در تاریخ هرودت (425 ـ 484 پیش
از میلاد) سخن رفته و هومر نیز در حماسهی
ایلیاد از آمازونها یاد کرده است. همچنین
شاهنامه به هنگام لشگرگشاییهای اسکندر به
سرزمینهای گوناگون، به شهر زنان اشاره
کرده است.
آمازون،
همازَن
از دو سو میتوان واژهی آمازون را
ریشهیابی کرد. یکی از برداشتی یونانی که
به نظامهای اسطورهای مادرشاهی اطلاق
میشد که در آناتول و ساحل دریای سیاه
میزیستند و سپستر نیز به زنان اسطورهای
شمال آفریقا.
در یونانی این واژه بیشتر به معنی "بدون
سینه" اطلاق میشود. گفته شده که سینهی
چپ دخترکان آمازون را میسوزاندهاند تا
هنگام کمان انداختن سینه مانع زه کمان
نشود. اما روایت دیگری نیز هست که زنان
پستان چپ خود را با چرم میپوشاندهاند.
این روایت با روایت شاهنامه نیز همخوانی
دارد که البته در شاهنامه از پوشش جوشن بر
پستان چپ سخن میرود. همچنین در تصویرهای
برجای مانده از یونان قدیم، آمازونها با
دو پستان دیده میشوند.
از سوی دیگر پژوهشگران و زبانشناسان
برآنند که ریشهی این واژه هند و ایرانی
است که از واژهی "هَمازن" به معنی
"جنگجوی زن" میآید.*
شهر زنان
در شاهنامه
در شاهنامه آمده است که در شهر هَروم (از
نظر تاریخی نمیتوان تشخیص داد که این شهر
کجا بوده) زنان میزیستند و جنگجویان زن
از شهر محافظت میکردند.
که آن شهر یکسر زنان داشتند + کسی بر درِ
شهر نگذاشتند
سوی راست پستان چُن آنِ زنان + چو گشتی
دوان نار بر بَر زنان
سوی چپ بکردار پوینده مرد + که جوشن بپوشد
به روز نبرد (ص85)
اسکندر با این تهدید که هیچکس جرأت ندارد
از فرمان ما سربتابد، نامهای برای
فرمانروای شهر میفرستد تا وارد شهر شود.
اما اضافه میکند که سر رزم با آنان را
ندارد.
زنان هم در پاسخ مینویسند که اگر به شهر
هَروم بیایی، زمین از بسیاری نعل و پی اسب
قابل دیدن نیست. و در شهر برزنهای بسیاری
است که در هر برزنی هزاران زن جنگجو است.
اگر زنی شوهر جوید، به شهری دیگر میرود و
دیگر او را نبینیم. اگر پسر بزاید در
خانهاش میماند و اگر دختر بزاید او
دوباره به شهر هروم بازمیگردد.
در رابطه با فرمانروایان نیز مینویسند:
ز ما هر که او روزگار نبرد + از اسپ اندر
آرد یکی شیرمرد،
یکی تاج زرّینش بر سر نهیم + همان تخت او
بر دوپیکر نهیم
همانا ز ما زن بود سیهزار + که با تاج
زرّند و با گوشوار
که مردی ز گردنکشان روز جنگ + ز چنگال خاک
شد بیدرنگ! (ص87)
اینگونه که از این اشعار برمیآید، هر زنی
که مردی را در جنگ میکشته، تاجی طلایی بر
سرش مینهادهاند. و تا آن زمان سیهزار
زن تاج زرین بر سر داشتند. اما این تنها
نشان از کشتار مردان به دست این زنان
نیست، بلکه نشان از فرماروایی سیهزار زن
است و نه یک فرمانروا. و جالب اینکه در
نوشتن پاسخ سخن نه از فرد، بلکه از جمع
زنان است.
و به اسکندر هم در پاسخ نامه پند میدهند
که با آنان نجنگد و نامش را خراب نکند؛
چرا که در رزم شکست خواهد خورد و خواهد
گریخت. در اینجا باید پند آنان را بسیار
سیاستمدارانه و زیرکانه به شمار آورد،
چراکه اسکندر تمام سرزمینها را ویران کرد
و جوی خون براه انداخت و زنان با اینکه
میدانند تاب رویارویی با اسکندر را
نخواهند داشت، خود را برتر از اسکندر
میشمارند و او را از جنگ برحذر میدارند.
زنی پیامرسان همراه با ده تن نامه را
برای اسکندر میآورد. اسکندر با خواندن
نامه پیام میدهد که سر جنگ ندارد و تنها
میخواهد شهر آنان را ببیند. بدینترتیب
اسکندر صلحجویانه تنها از شهر زنان دیدار
میکند، رازهایش را میگشاید و با سپاهش
به سوی مغرب میتازد.
اقوام
مادرسالار در تاریخ هرودت
هرودوت از قوم لیکیان گزارش میکند که
کودک نام مادر را میگیرد و چنانکه از اصل
و نسب کسی پرسیده شود، تنها از نسب مادری
میگویند و مادران مادران و نه پدران.
همچنین اگر زنی با مردی بیگانه پیوند کند،
کودکان زن آزاد به حساب میآیند اما اگر
مردی (حتی اگر متمول باشد) زنی بیگانه
بگیرد، کودکان مرد حرامزاده به شمار
میروند. هرودوت نژاد لیکیان را از کِرِتا
گزارش میکند که به آسیا ـ سرزمینی میان
دریای خزر و دریای سیاه ـ مهاجرت
کردهاند.
هَمازنان
در ادب کهن فارسی
در ادب فارسی، چه در هزار و یک شب و چه در
ادب حماسی، ما از جنگاوران زنی میشنویم
که دست کمی از هماوردان مرد خود ندارند.
در هزار و یک شب، فاتن، دختر رزمنده،
"سوگند یاد کرده بود که شوهر نگیرد مگر کس
را که برو چیره شود." (جلد 2، ص87) و در
شاهنامه گردیه و گردآفرید همچون مردان
جنگی لباس رزم میپوشند و دلاورانه
میجنگند.
جوامع
زنمدار
اما در ادب فارسی تنها نمیتوان به
جنگجویان زن اشاره کرد، بلکه فرهنگها و
جوامع زنمدار نیز در برخی متون نقشی
اساسی بازی میکنند. در منظومهی ویس و
رامین، شهرو مادر ویس، فرمانرای گوران،
شاهبانوی قدرتمند سرزمیناش است. او که
بیش از سی فرزند دارد، هیچیک از فرزندانش
از پدر با هم مشترک نیستند.
در داستان خسرو و شیرین نظامی نیز
میخوانیم که عمهی شیرین، فرمانروای اران
تا ارمان است و قرار است که شیرین جانشین
وی شود. از اینکه زن شاهبانو همسری دارد،
سخنی در میان نیست.
اما از قدرتمندترین شاهبانوان ادب و
اسطورهی ایران همای چهرزاد است که بنا به
گزارش فردوسی، سی و دو سال با عدل و داد و
تدبیر بر ایران فرمانراویی میکند. هرچند
که در منابع تاریخی از پادشاهی همای سخنی
نیست، اما همین نمیتواند بیپیوند با
فرهنگ و جامعهی آن زمان هخامنشیان باشد.
در شاهنامه تنها از شاهبانوان ایرانی نام
نمیرود، بلکه قیدافهی حبشی (نوشابه در
شرفنامهی نظامی) نیز شاهبانویی قدرتمند
است که با ترفند و تدبیر کشورش را از
چنگال جنگ با اسکندر میرهاند.
*
بنگرید به: wikipedia.org/wiki/Amazonen
** ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، به کوشش
جلال خالقی مطلق، دفتر ششم، نیویورک 1384
*** Herodot, Band I, Mundeus Verlag,
1999, S. 85
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1105
|