سفر
کوچک مارتا" نوشتهی آنگلیکا مِشتِل
(1943ـ 2000) نویسندهی آلمانی، به تنهایی
مطلق زنی 67 ساله میپردازد که از دیدار
بچهها و نوههایش محروم است.
گذری
بر داستان
مارتا
ماهی یکبار چمدانش را میبندد و آمادهی
سفر
میشود. در قطار پی جایی میگردد تا
بتواند کسی را برای صحبت کردن بیابد.
این
بار به زنی با دو کودک خردسال برمیخورد.
مارتا از صمیم قلب به زن و بچهها کمک
میکند،
تا
جایی که پسرک او را مادربزرگ صدا میزند.
در
گفتگو با زن، زندگی مارتا در ذهنش مرور
میشود. یادش نمیآید که همسرش کی الکلی
شد. اگر مست نبود، احساس بدی به او نداشت،
اما مرد اغلب مست بود و او را زیر مشت و
لگد میگرفت.
دختر
و پسرش در نخستین فرصت خانه را ترک
می کنند.
دخترش در کانادا ازدواج میکند و بچهدار
میشود و پسرش در هامبورگ.
در
یکی از کتککاریها، هنگامی که مارتا به
مشتهای شوهر جاخالی میدهد، مرد از
پلهها پایین میافتد و زن با تبر مرد
زخمی را در یک واکنش غیرعمد و سریع
میکشد.
پس از
آن نامهی خداحافظی مینویسد و مقدار
زیادی قرص خواب میخورد. اما صبح با صدای
پسر و عروسش بیدار میشود که او را به
بیمارستان میفرستند.
مارتا
پنج سال زندانی میکشد و شصتوپنج ساله
است که از زندان آزاد میشود و حال بیکس
و تنها ماهی یکبار تدارک سفر به هامبورگ
میبیند، اما میانهی راه در آگسبورگ
پیاده می شود و از گور همسرش دیدار
میکند.
سفر
ذهنی؛ سفر عینی
مارتا
ماهی یکبار چمدانش را برای سفر به هامبورگ
آماده میکند و در ذهن خود به دیدار
نوههایش میرود، برایشان شکلات میخرد و
خودش را فریب میدهد تا بتواند تنهایی خود
را تحمل کند.
حتی
گلهای از فرزندانش ندارد و آنان را درک
میکند. با اینکه میداند قتل او غیرعمد
بوده،
انتظار بخشایشی از بچههایش ندارد. فقط
حسرت نامهای بر دلش مانده و دیدار عکس
نوههایش. اما نه! او تنها در خاطره
بچهها و نوههایی دارد و هیچ خبری از
آنان نمیشنود.
همانگونه که مارتا در کنار سفر عینیاش،
سفری ذهنی دارد و در دو جهان سیر میکند،
کناردستی او نیز در قطار تنها یک جهان او
را میبیند و از جهان دیگر او کوچکترین
آگاهی ندارد.
زندان
حال
زن
خاطرات زندانش را بازنمیگوید، اما تصویر
حال زندانی دیگر را تجسم میبخشد. زنی
تنها که تمام دلخوشیاش ماهی یکبار
مسافرت و همسخنی با مسافران بیگانه است.
زنی
که برای بیرون آمدن از تنهایی خودش را نیز
میفریبد؛ برای نوههایش شکلات میخرد و
چمدانش را برای سفر به هامبورگ میبندد؛
زندگی حالش تفاوت چندانی با زندان نباید
داشته باشد.
داستانی کوتاه اما عمیق
با
اینکه این داستان کوتاه است، اما ویژگیها
و خصیصههای یک رمان را دارد، چراکه شخصیت
و حسهای مارتا به تصویر کشیده میشود و
تصاویری ساده به همراه تجسم کُنش زن،
تنهایی عمیق و نیز حسرت او برای دیدار
عزیزانش را نشان میدهد.
خواننده تا حدود زیادی شخصیت مارتا را
میشناسد. زنی مهربان که از هیچکس انتظاری
ندارد، حتی از فرزندانش و ترجیح میدهد
جای نوههایش را با یاری به مسافران پُر
کند و شکلاتی را که با یاد نوههایش خریده،
در
دستان کودکان غریبهای بگذارد که با دیدن
محبت به او مادربزرگ میگویند.
زنی
که حاضر نیست به بچههایش التماس کند و یا
سربار آنان شود، بلکه
با این
که
بیمار
است اما روی پای خودش ایستاده. و نهتنها
شکایت که حتی انتظاری نیز از عزیزانش
ندارد.
نویسنده به تنهایی، حسرت، رنج و غم مارتا
هیچگونه اشارهای نمیکند، بلکه فضا و
حرکات کُند و عادی میگذرند ولی خواننده
تمام این حسها را عمیق درمییابد.
زندگی
نویسنده
آنگلیکا مشتل برای فارسیزبانان نویسندهی
شناختهشدهای نیست، هرچند که داستانهای
زیبایی نگاشته و زندگیاش نیز همچون آثارش
شاعرانه بوده است.
تنها
اشاره کنم که دههی هفتاد میلادی را
آنگلیکا در کانون نویسندگان آلمان فعال
میشود، اما در فقدان برخورد قاطع به
مسئلهی سلمان رشدی از سوی کانون، آن را
ترک میکند. در دههی هشتاد وی در پن برای
آزادی مؤلفان زندانی و تحت تعقیب در جهان
مبارزه میکند، تا اینکه بیماری سرطان او
را از فعالیت بازمیدارد.
http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1843
|