نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

برتولت برشت و مادر واقعی

  06.06.1388– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


داستان کوتاه "دایره‌ی گچی آوگسبورگر" نوشته‌ی برتولت برشت (1898ـ 1956) نویسنده‌ی آلمانی، یک حکایت قدیمی را با نگاهی تازه به تصویر می‌کشد.

چکیده‌ی داستان

هنگام جنگ سی‌ساله (1618 تا 1648) که جنگی میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌هاست، آقای سینگلی پروتستان در شهر آوگسبورگر مورد حمله‌ی سپاه کاتولیک‌ها قرار می‌گیرد.

خانم سینگلی با دیدن سربازانی که تلاش دارند وارد خانه شوند، از وحشت نوزادش را رها کرده و فرار می‌کند.

آنا کلفت خانه با دیدن سربازان در کمد پنهان می‌شود. با رفتن سربازان بچه را که سالم مانده برمی‌دارد، اما با دیدن جسد آقای سینگلی در حیاط متوجه خطری می‌شود که او را تهدید می‌کند.

آنا بچه را شیر می‌دهد و در گهواره می‌خواباند و شبانه به همراه شوهرخواهرش به جستجوی خانم سینگلی برمی‌آید. خانم سینگلی خودش را از آنا پنهان می‌کند و از ترس جان کودکش را در خانه ول می‌کند.

آنا با اینکه هیچگاه رفتار خوبی از خانمش ندیده است، در این شرایط خطرناک تصمیم می‌گیرد که کودک را نجات دهد.

کودک را بچه‌ی خودش جا می‌زند و به خانه‌ی برادرش در ده می‌رود؛ هم از کودک نگهداری می‌کند و هم بر روی زمین کار می‌کند و برای آنکه پدری برای کودک بیابد، مجبور می‌شود به همسری مردی بیمار درآید.

آنا برای نگه‌داشتن کودک جان، آینده، زندگی زناشویی و همه‌چیزش را فدا می‌کند، چراکه عاشقانه کودک را دوست دارد.

اما روزی به خانه می‌آید و می‌شنود که کودکش را زنی خوش‌لباس دزدیده است. آنا به آوگسبورگ می‌رود و تازه متوجه می‌شود که جنگ میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها به پایان رسیده است.

آنا از خانم سینگلی شکایت می‌کند؛ دروغ می‌گوید و خود را مادر بیولوژیکی جلوه می‌دهد، اما دادگاه نمی‌تواند تشخیص دهد که مادر واقعی کیست.

بنابراین قاضی دستور می‌دهد که سه دایره‌ی گچی بکشند. دو مادر باید در دو دایره بایستند و کودک را که در دایره‌ی وسط است به سوی خود بکشند تا عشق‌شان به کودک روشن شود.

با یک حرکت محکم خانم سینگلی بچه را به سوی خودش می‌کشاند و آنا از ترس آسیب رساندن به بچه دست او را رها می‌کند.

این‌گونه آنا مادر واقعی شناخته می‌شود و بچه را بازمی‌یابد.

قضاوت سلیمان

اغلب ما در کودکی داستان قضاوت سلیمان را شنیده‌ایم. در تورات آمده است که دو زن نزد سلیمان می‌آیند؛ یکی از آن دو ادعا می‌کند که زن دیگر فرزندش را دزدیده و پسر مرده‌اش را جای آن گذاشته و زن دیگر می‌گوید که فرزند زنده مال اوست.

سلیمان دستور می‌دهد که کودک را از وسط به دو نیم و میان زنان تقسیم کنند. زنی که از حق مادری‌اش می‌گذرد و با دونیمه کردن فرزند مخالفت می‌ورزد، مادر واقعی کودک شناخته می‌شود.

فورم حکایت

داستان بیشتر به قصه می‌ماند. چندان حس‌های آنا بیان نمی‌شود، هرچند ما شادی را در خنده‌های کودکی می‌بینیم که همه معتقدند آن را از آنا به ارث برده. همه‌ی آنان می‌دانند که آنا مادر بیولوژیکی کودک نیست و در عین حال می‌دانند که کودک به عشق آناست که چنین می‌خندد.

و یا ناراحتی و نگرانی کودک و مادر بیشتر در بیماری و تب و لرز بیان می‌شود.

آنا که دختری مجرد است نه‌تنها زندگی‌اش را به خاطر کودک به خطر می‌اندازد، بلکه درِ "بخت" خود را می‌بندد. اینکه چرا آنا همه‌چیز را فدای کودکی می‌کند که والدینش رفتار خوب و مناسبی با او نداشتند، به تصویر کشیده نمی‌شود، اما ما عشق آنا را در کُنش او می‌بینیم و همین داستان را به قصه بیشتر شبیه می‌کند.

رابطه‌ی خونی

مقوله‌ی متفاوت دیگری نیز این داستان را جذاب می‌کند و آن نگاه به "مادری" است. در حکایت سلیمان یقین بر این است که مادر واقعی ـ یعنی مادر بیولوژیکی ـ یافته می‌شود، اما سیر این داستان نشان از دایه‌ای دارد که از مادر بسیار مهربان‌تر و دلسوزتر است.

آلمانی‌ها نیز مانند ایرانیان به رابطه‌ی خونی بسیار اهمیت می‌دهند. اگر در فرانسه کودکی بر خاک و یا مرز هوایی فرانسه تولد یابد، فرانسوی محسوب می‌شود، اما برای آلمانی‌ها خون محک آلمانی بودن را می‌زند و جالب اینک این داستان رابطه‌ی خونی مادر و فرزندی را به چالش می‌گیرد.

داستان خواننده را با خود به دادگاه می‌برد و خواننده نیز می‌خواهد که این مادر دروغگو و غیرواقعی پیروز گردد و همین جذابیت داستان را دوچندان می‌کند.

 

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1829