نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

اعدام نرگس‌ها

  20.04.1388– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


داستان کوتاه "نرگس برای نرگس" نوشته‌ی علی اشرف درویشیان (1320 کرمانشاه) گوشه‌ای از درد پدری را به تصویر می‌کشد که تنها دخترش را در زندان اعدام کرده‌اند.

این داستان را من در سایت بهنما شنیده‌ام ولی متن چاپی آن را در آثار درویشیان ندیده‌ام.

داستان بسیار دردناک و زیباست و حس‌های پدر را با تصویرهایی روشن و رنگی با هر واژه و سطری در شنونده قطره‌قطره فرومی‌چکاند و او را با خود به سفری ذهنی می‌برد تا جهان تنهایی و حسرت پدر را درک کند.

گذری بر داستان

آذرماه است و مردی چهل و هشت ساله چشم به راه گل نرگس. نرگس برای او یادآور و نماد دخترش است. هر سال برای دخترش گل نرگس می‌خریده، گلی مثل دختر و همنام دختر.

مرد باور نمی‌کند که نرگس هنوز نیامده. ده سال است که آخر پاییز به گل‌فروشی می‌رود و نرگس می‌خرد. او اولین نرگس‌های پاییز را می‌خرد و راه می‌افتد در مسیری که ده سال آن را رفته و بازگشته، از آن روز دوشنبه‌ای که رفت تا چمدان نرگس را تحویل بگیرد.

و با چه حالی می‌رود تا یادگارهای نرگس را بازگیرد، چمدانی که انگار پر از خون است.

ده سال پیش موهای مرد سفید نبود، اما مأمور به او می‌گوید پیرمرد. به هنگام نگاه کردن در چمدان پدر ناگهان به پیرمرد تبدیل می‌شود. مرد در آن موقع 38 ساله است و با دخترش فقط 18 سال تفاوت سنی دارد.

مرد تنهاست. مادر دختر سر زا مرده و او به تنهایی نرگس را بزرگ کرده است. به یاد می‌آورد که چگونه موهای دخترش را باید از ته می‌زد تا بتواند او را به حمام ببرد.

دختری که در یک‌یک خاطره‌های مرد نقش دارد و همه جا با او بوده است. دختری که مرد عاشقانه دوستش داشته است و حال سال‌هاست مانند مادرش مرده است.

نرگس اول در بحث‌های پدر با رفقایش شریک است، بعد کتاب‌خوان می‌شود و پس از آن زندان است و اعدام.

چمدان‌های خونین

پشت سر پدر نیز مرد و زنی با چمدان می‌آیند. زن می‌گرید و مرد چمدان به دست دارد.

در چمدان یادگارهای پسر آنان نیز خون زلالی جاری‌ست. آنان در پارکی زیر درخت سروی می‌نشینند و چمدان‌ها را به تنه‌ی درخت تکیه می‌دهند.

وقتی می‌خواهند چمدان‌ها را بلند کنند، نمی‌توانند. چمدان‌ها انگار به زمین چسبیده‌ و ریشه‌های سرو توی جان چمدان‌ها دویده‌اند.

زمان از دست والدین خارج شده است و مرد می‌گوید که سال‌هاست که ما اینجا نشسته‌ایم و حرف می‌زنیم.

زندانی بی‌فصل

پدر از دختر و ملاقاتش در زندان می‌گوید و مداد رنگی‌هایی که برای نرگس می‌برد تا دخترش نقاشی بکشد و نرگس با تمام سختی‌ها امید به آزادی دارد و می‌خواهد گل بکشد.

ولی دختر نمی‌داند که بیرون از زندان چه فصلی است. دختر احتمال می‌دهد که پاییز است و می‌گوید که با مدادرنگی‌ها پاییز را خواهد کشید و پدر فقط می‌گوید که زمستان است.

اما خواننده با همین دیالوگ کوچک به عمق فاجعه پی می‌برد، چراکه زندانی باید در سلول انفرادی و دربسته باشد که نداند در حال حاضر چه فصلی است و هر که دهه‌ی سیاه شصت زندان‌های ایران را بشناسد، می‌داند که فضای داستان تا چه اندازه واقعی است و همین بر تأسف و درد خواننده می‌افزاید.

همراهان پدر نرگس نیز که فرزندشان اعدام شده، گستردگی اعدام‌ها را بازتاب می‌دهند. پدر در از دست دادن فرزند تنها نیست، هرچند که بسیار تنهاست.

زمان ایستا

پیرمرد به خانه‌ی ده سال پیش می‌رود، اما زن صاحب‌نامه بی‌حوصله به او می‌گوید که آنها ده سال پیش از اینجا رفته‌اند. پیرمرد گل‌های نرگس را لای نرده‌ها می‌گذارد و با پشتی خمیده می‌رود.

زمان و مکان در داستان رنگ می‌بازند. چراکه مرد در لحظه‌ی ده‌سال پیش خود سیر می‌کند. زمانی که چمدان خونین دخترش را می‌گیرد و پیر می‌شود، زمان در آستانه‌ی مرگ جسمی و روحی برای او می‌ایستد.

زندان از دیدهای گوناگون

درویشیان در داستان‌های دیگرش نیز به تیرباران و زندان پرداخته است. اگر در داستان "چرا بابام نام مرا فراموش کرده بود؟" داستان از زاویه‌ی دید کودکی حکایت می‌شود که والدینش در زندان به سر می‌برند، داستان "نرگس برای نرگس" زاویه‌ی دید دیگری را بازتاب می‌دهد.

پدری که زندگی‌اش در دختر نوجوانش خلاصه می‌شود، باید شاهد درد و رنج دخترک در زندان باشد و سپس اعدام هستی‌اش را هضم کند.

 

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1714