علی اشرف
درویشیان، نویسندهی کرمانشاهی، در
داستانهای کوتاه خود فقر را با زبان
تصویر نشان میدهد. انگار که خواننده در
کوچه پسکوچههای کثیف، ویرانه و
سیلزده قدم میزند و کودکانی میبیند که
با لباسهای پاره در میان شیشهخردهها پی
اشیاء میگردند.
گسترهی فقر در محله
مجموعه
داستانهای "آبشوران" با این که از یکدیگر
مستقلاند، اما یکدیگر را کامل میکنند.
این
داستانها کودکی و محلهی راوی پسربچهای
را به تصویر میکشد که در خانواده و
محلهای بسیار فقیر زندگی میکند. فقری که
فقدان بهداشت را نیز در محله به همراه
دارد. اما تنها فقر نیست، بلکه فرهنگ خشنِ
نیز در ترس مادر از شوهرش و یا کتکهای
والدین به کودکان بازتاب مییابد.
در
داستان "خانه ما" خانهای تصویر میشود
که گنداب روباز وسط کرمانشاه که مرکز
زباله و لاشههای سگ و گربه است، به هنگام
سیل کف خانه را میپوشاند.
خانههای
بالای شهر که از سنگ و آجرند از بلای این
گنداب در اماناند، اما سیل گاه نهتنها
لاشه، بلکه کودک زنده بر گهواره و یا الاغ
را هم با خودش به خانههای فقیرنشین
کرمانشاه میآورد. خانههایی که
دیوارهایشان بر اثر سیل میریزد و با هر
سیل آب مستراح در حیاط خانه فواره میزند.
بچهها
از میان آشغالهایی که سیل با خودش تلنبار
کرده، دنبال وسایل بهدردخور میگردند، به
قیمت زخمشدن پایشان از شیشهخرده.
فقر
بیداد میکند. بچهها از خانهی خودشان
حتی نان را میدزدند. یعنی نانِ کافی
نمیگیرند تا سیر شوند و مادر که نمیداند
پاسخ شوهر بداخلاقش را چه بدهد، با شیون
بچهها را به باد کتک میگیرد.
پدر
بداخلاق و خشن تصویر میشود. مادر بچهها
از او میترسد و بچهها نهتنها دوستش
ندارند، بلکه دلشان میخواهد که پدر
بخوابد و هرگز بیدار نشود تا آنان را کتک
نزند. پدری که حتی مخالف مدرسه رفتن
بچههاست. اما مادر تمام تلاش خودش را
بکار میبرد تا بچهها به مدرسه بروند و
باسواد شوند.
فقر از نگاه کودک
درویشیان
در داستان "بی" نوروز را در خانوادهای
فقیر با سه پسر مدرسهای ترسیم میکند.
داستان چنان صمیمی همراه با تصویرهای
جاندار نگاشته شده که خواننده کل ماجرا را
چون فیلمی از جلوی چشمان میگذراند.
پسرانی
با لباسهای وصلهپینه و قلکهایی که تمام
سال از پولخُردهای آنان پر میشود تا
لباس کسی از آن تهیه شود که بیشترین وصله
را دارد.
پاهای
لخت در کفشهای لاستیکی در زمستان سرد و
مهربانی هوایی که با مژدهی بهار رو به
گرمی میرود. و بازی و خیسشدنهایی که با
کتکهای مادر سرانجام مییابد، نهتنها به
خاطر کاری که برای مادر در تعویض لباسها
بوجود میآید، بلکه برای ترس مادر از
بیماری کودکان و نیز پنهان کردن همه چیز
از چشم و گوش پدر، حتی اگر عضوی از کسی
بشکند.
روزهای
عید تلخ و شیرین، اما زیبا تصویر میشوند
و پایان آن با اشک و حسرت همراه است.
"شبهای آخر مینشستیم و تند و تند
مشقهامان را مینوشتیم و گریه میکردیم.
گریه برای روزهای از دست رفته، برای
شیرینیهایی که دیگر نبودند، برای تعطیلی
که تمام شده بود و برای مشقهایی که
ننوشته بودیم."
کت و
شلوار اینبار به برادر وسط میرسد. اما
بِهای در آن گیر میکند که با کمک عمو و
همسایه و دیگران تنها منجر به پارهشدن یک
طرف کت میشود.
فقر از نگاه والدین
داستان
"شب آبستن است"، از مجموعه داستانی به
همین نام، فقر زن و شوهری را به تصویر
میکشد که با حسرت آرمانهای بر باد
رفتهشان را در حالی به یاد میآورند که
موشها کتابهای یادگار آن سالها را
میجوند. کتابهایی که دیگر صرف سوزاندن
در بخاری میشوند.
همهجا
فقر و بیماری و بدبختی سیطره دارد. زن و
شوهر از مشکلاتی که بچههایشان باید تحمل
کنند چنان نگرانند که آرزو میکنند کودکی
نداشتند. اما حال سه کودک کنار هم
خوابیدهاند. کودکانی که موشها گونهها و
یا حتی گوشهایشان را میجوند.
دستگیری مادر و پدر
در
داستان "چرا بابام نام مرا فراموش کرده
بود؟" زبان همهی شخصیتها یکجور است.
داستان از زبان کودکی است که ابتدا دایی و
سپس مادرش را دستگیر میکنند. مادر که
کودکشیرخوارهای دارد، نوزاد را با خود
به زندان تهران میبرد، در حالی که به
راوی گفتهاند مادرش در تهران در
بیمارستان بستری است.
پسرک
حرفهای مادربزرگ و پدر را که از زندان
آزاد شده و با نوزاد آمده میشنود. پدرش
را دوباره دستگیر میکنند. کودک از دختر
همسایه میشنود که مادرش را به زندان
بردهاند.
پسرک به
دیدار مادر به زندان میرود و دو روزی را
با مادر میگذراند. دایی و مادر به جرم
فراری دادن یک دختر از زندان، دستگیر
شدهاند.
وقتی
پسرک به دیدار پدرش میرود، پدر شکنجه شده
و داغون نام پسر را اشتباه میگوید.
داستان
بسیار دردناک است و دردناکتر این که
خواننده میداند که چنین داستانهایی در
دههی شصتِ ایران کم اتفاق نیافتادهاند.
داستانهای سیاسی
درویشیان
هم از فقر مینویسد و هم از زندان و
کشتار. برای مثال در داستان "درشتی" به
اعدام گروهی اشاره میکند که از سوی کودکی
نظاره میشود و روح جانباختگانی که در
کودک حلول میکند.
اگر در
برخی داستانها مانند "آپولو" شکنجهی
زندانی چنان ترسیم میشود، به گونهای که
داستان در میان هنر و گزارش دست و پا
میزند، در آثاری دیگر، وی درد و غم
خانوادههای زندانیان و جانباختگان را
بازتاب میدهد.
زیباترین داستانهای درویشیان از زبان
پسربچهها هستند، اما جای دختربچهها در
داستانهای وی خالیست.
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1341
|