دو داستان کوتاه "شبهای چهارشنبه"*
نوشتهی آذردخت بهرامی و "نامه به یک دوست
قدیمی"** نوشتهی میترا الیاتی، هر دو در
قالب نامه نگاشته شدهاند. راویان هر دو
داستان زنانی هستند که برای معشوقههای
همسرشان نامه مینویسند و از زندگی خود و
خیانت همسر میگویند.
"شبهای چهارشنبه"
داستان بیشتر ماجرای آشنایی راوی زن با
شوهرش پیش از ازدواج در چهارده سال پیش
است که راوی در قالب نامه برای معشوقهی
همسرش مینویسد.
زن به نظر بیماری روانی میرسد که همواره
به همسرش شک دارد و با هر حس خیانتی که به
او دست میدهد، چینیهای خانه را میشکند
و شکستهها را بر تابلویی میچسباند.
تابلو اما دیگر پر شده و دیگر جایی ندارد.
زن به معشوقههای فرضی همسری که همواره سر
ساعت به خانه میآید لقبهایی چون پتیاره
میدهد، اما در پایان نامه خاطرنشان
میسازد که در رابطه با "پتیاره" اشتباه
کرده بود، اما در رابطه با مخاطب خود
مطمئن است که بزودی رابطهی او با شوهرش
به سهسال میانجامد.
و در همان حال به مخاطب میگوید که شوهرش
بزودی از آغوش او خسته خواهد شد و او
نمیتواند چیز تازهای به مرد بدهد که
راوی تا حال در همآغوشیها به او نداده
باشد.
تنها خاطرههای خوش به پیش از ازدواج
خلاصه میشوند و پس از ازدواج جز کابوس و
دعوا و تابلوی خیانت در زندگی آن دو چیزی
به چشم نمیخورد.
"نامه به یک دوست قدیمی"
راوی که رؤیا نام دارد مخاطب خود را که
دوست قدیمیاش نیز هست با همسرش محسن در
بازارچهی تجریش دیده. محسن که همواره
معشوقههای جفت و طاق داشته و تنها بخاطر
پول با رؤیا ازدواج کرده و زندگی میکند،
این بار با دوست قدیمی همسرش رابطه دارد.
محسن کارگردان است و رؤیا تهیهکننده.
محسن فیلمهایش را با پول پدرزنش میسازد
و در واقع از خود نامی برجای میگذارد و
پول رؤیا را بر باد میدهد.
رؤیا در این نامه برای دوست قدیمیاش هم
درد دل میکند و هم او را برحذر میدارد
که شوهرش زنبارهای بیش نیست که به دنبال
"زن نو" میگردد و از او نوتر در دنیا
فراوان هستند.
چرا نامه به معشوقهی همسر
راوی "شبهای چهارشنبه" برای معشوقهی
همسرش نامه مینویسد تا معشوقه در خانهی
او با همسرش از نظر روحی تنها نباشد و
همواره به راوی بیندیشد.
و رؤیا در داستان دیگر میخواهد به دوست
قدیمیاش در این رابطه اخطار دهد که شوهرش
با او نیز طولانی نخواهد ماند.
ساختار دو داستان
داستان در قالب نامه طبیعتا باید هدف
مشخصی را دنبال کند، آنهم نامه به
معشوقهی همسر. در "شبهای چهارشنبه"
میبینیم که راوی به حریف خود پند و اندرز
هم میدهد که مثلا عطر تند استفاده نکند،
چراکه مرد از چنین عطرهایی خوشش نمیآید و
یا گاه خودش را شایعهپراکن و فضول لقب
میدهد که با ماهیت چنین نامهای سازگار
نیست.
زن در این نامه نشان میدهد که آن دو چه
زندگی زناشویی بدی دارند. مرد تولد زن و
سالروز ازدواجشان را فراموش میکند و حتی
نام داستان دال بر عیبهای بیشمار مرد
دارد. و با تمام این نارساییها، راوی
آنقدر عاشق مردش هست که میخواهد آنشب مرد
را با معشوقهاش تنها بگذارد.
اما آیا چنین نامهای هیچ معشوقهای را
فراری خواهد داد؟ آیا زن برای حریفش نباید
بنویسد که زندگی زناشویی کاملی دارند که
شاید تنها اشکالش آن است که مرد گاهی هم
با زنان دیگری رابطه برقرار میسازد، اما
این مرد است که عاشقانه زنش را میپرستد و
هیچ راضی به جدایی از همسرش نیست و دیگر
زنان برای شوهرش گذرا هستند؟!
بر اساس این داستان باید گفت که راوی که
خبرنگار است و نه زنی خانهدار پس از
چهارده سال زندگی زناشویی از برخورد با
معشوقههای همسرش هیچ سرش نمیشود. البته
باید اشاره کرد که برخی از شخصیتها و
ماجراها نیز در این نامهی بلندبالا با
موضوع بیربطاند. بنابراین به نظر میآید
که نویسنده هدفمند چنین قالبی را برای
داستانش انتخاب نکرده و داستان ساختار
موفقی ندارد، هرچند که جوایزی را در ایران
از آن خود کرده است.
داستان "نامه به یک دوست قدیمی" نسبت به
داستان "شبهای چهارشنبه" ساختار محکمتری
دارد، چراکه راوی و مخاطب هر دو دوستان
قدیمی بودهاند و نویسنده کمی حس نوستالژی
راوی را در انگیزهی نگارش این نامه به
تصویر کشیده است. اما حال که راوی برای
دوست قدیمی و حریف جدید خود تمام پتهی
زندگیاش را روی آب میریزد و از
بیکفایتی شوهرش در زمینههای گوناگون
مینویسد و اینکه مرد تنها به خاطر پولش
با اوست، میتواند دلیل بودنش را با مرد
نیز برای مخاطبش توضیح دهد.
زن مینویسد: "... گیریم هنوز هم برایش
بمیرم، اما محسن را که نمیشود عوض کرد.
وضع من البته با وضع همهی شما فرق دارد.
من سر جایم نشستهام؛ قرص و محکم. طلاق هم
بیطلاق!" ولی نمینویسد که چرا از مردی
که هیچ ارزش و حرمتی برای او قائل نیست
جدا نمیشود!
و یا چرا چنین حس نزدیکی با دوست قدیمی
خود دارد؟ چرا از خیانت او سرخورده نیست و
اتفاقا این یک شب را راحت میخوابد؟
البته در قالب نامه داستان نوشتن، نویسنده
را ملزم به این نمیکند که تاریکروشنهای
شخصیت راوی را به تصویر بکشد، اما جایی که
شوهر چنین نالایق و پست تصویر میشود،
طبیعتا باید دلیل زندگی با چنین مرد کثیفی
نیز توضیح داده شود. متأسفانه این پرسشها
در داستان بیپاسخ میماند و شاید بتوان
گفت که قالب نامه برای این داستان نیز در
کل ناموفق بوده است.
راویان عاشق
در هر دو داستان معلوم نیست که چرا زنان
راوی چنین عاشق شوهران زنبارهی خود
هستند. مردانی که اهل ادب و هنر هستند،
اما در خانه بیادب و هنر.
هر دو زن از نظر مالی مستقلاند و البته
رؤیا دختری دارد که او را با همسرش پیوند
میدهد. اما دو زن چنان از شوهرانشان بد
مینویسند که خواننده ابتدا انتظار دارد
که راوی بگوید: "این مرد ارزانی خودت!"
اما هر دو مینویسند که آنان زنان رسمی
شوهرانشان میباشند و ماندگار. و هر دو
عاشق شوهرشان هستند!
در هر دو داستان این عشق به شوهر نالایق
بر نامهها سنگینی میکند و ناپرداخته رها
شده است.
* آذردخت بهرامی، شبهای چهارشنبه، مجموعه
هشت داستان کوتاه، نشر چشمه1386
** میترا الیاتی، کافهی پری دریایی، نشر
چشمه1387
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1213
|