شهرزاد نیوز:
مجموعه داستان "آن زن، آن اتاق کوچک و
عشق" نوشتهی عزتالسادات گوشهگیر،
نویسنده مقیم امریکا، از دو بخش
"داستانکهای زندان" و "داستانهای دیگر"
تشکیل شدهاند. داستانهای دیگر اغلب
عاشقانهاند و یا حسهایی اروتیک را
بازتاب میدهند. "داستانکهای زندان" شامل
هفت داستان مینیمالیستی هستند که همه از
گلدوزی و عطر گلها و یادهای عاشقانهی
راوی در زندان سیاسی حکایت دارند.
داستانکهایی که حسهای ضد و نقیضی در
خواننده بوجود میآورند. گاه بسیار لطیف
هستند و گاه بهگونهی خود خشن.
زیبا و لطیف مانند داستان بسیار کوتاه "گل
شببو چند پر دارد؟": "کسی میداند که گل
شببو چند پر دارد؟ [...] حالا، همین امشب
که میخواهم گل شببو را روی این دستمال
سفید گلدوزی کنم، میبینم که ما فقط تصور
میکردیم که به همه چیز عمیق و خیره نگاه
کردهایم! [...] من برایش پنج تا پَر
میگذارم. به اندازهی پنج انگشت دست راست
معشوق من، که گل شببو را در آغاز شب از
باغچه چید و ساقهی آن را در گردی جا
دکمهای خالی پیراهم جا داد." (ص11)
داستان تنها حسی شعرگونه برجای میگذارد.
حسی که فراموشی و سطحینگری را در نگاه
انسانی میرساند. نه، کسی از زندانیان در
بند نمیداند که گل شببو چند پر دارد و
راوی بجای تعداد پرهای گل، تعداد انگشتان
معشوقش را چون پرهای گل شببویی بر پارچه
گلدوزی میکند. داستان با وجود کوتاهیاش
از قدرت و اهمیت عشق نیز برای یک زندانی
مینویسد. یاد دستی عاشقانه که حال زمانی
طولانی در هیبت یک گل شببو گلدوزی خواهد
شد.
و خشن مانند داستان "دستمال لکهدار". در
این داستان" لاجوردی میگوید: "شما مثل
این دستمال چرک، کثیف و لکه دارید..."
(ص19) و راوی که میخواسته بوسهی دو
کبوتر را بر شاخهی درختی گلدوزی کند،
ناگهان "لکهای زشت و متعفن مثل یک
خالکوبی ابدی" بر دستانش میبیند و
میترسد که "بوسهی کبوترها به یک لکهی
متعفن تبدیل شود..." اما این داستانک
نیمصفحهای میخواهد از تأثیر حرف
لاجوردی بر زندانی بگوید؟ آیا خشونتی که
در روح این جملات است آنقدر پرداخته شده
تا خواننده آن را هضم و درک کند؟ چرا
زندانی با دشنام رئیس خودش را لکهدار
میبیند؟ چرا راوی که به بوسهی کبوترها
میاندیشد اینچنین شکسته است؟
و یا آخرین داستانک این بخش به نام "مهدی
بیا... مهدی بیا..." تصویری از سینهزنی
راوی را در زندان میدهد که چون معشوقش
مهدی نام داشته حال با بیان مهدی بیا با
چه حرارتی بر سینه و رانها میکوبد تا
جایی که لابهلای رانهایش داغ میشوند. و
هنگام گلدوزی این بار "دو واژهی مهدی
بیا" را گلدوزی میکند. در اینکه عشق
نیرودهندهترین انگیزه است، مناشقهای
نیست، اما گلدوزی واژههای "مهدی بیا" عشق
نیست، بلکه نشانی از گذشتن زندانی چپ
(هنگامی که از رفقا نام برده میشود) از
پرنسیبهایش است و کوشش برای آزادی و نه
عشق. اگر تنها تصویر عشق بود، تصویری دیگر
در این گلدوزی بازتاب مییافت و نه شعاری
در دست کسانی که نهتنها راوی که مهدی او
را نیز دستگیر کردهاند.
از بخش "داستانهای دیگر" که مجموعهی
یازده داستان میباشند گوشهگیر به عشق و
اروتیسم بویژه از نگاه زن میپردازد. عشق
و رابطهی جنسی از زوایای متفاوت در
داستانها انعکاس یافته است. در داستان
"دو تن روی یک بستر" زن در همبستری با مرد
از لقب "بانو" به "جنده" سقوط میکند. پیش
از همخوابگی چه شاعرانه مرد همآغوشیای
را با زن به تصویر میکشد و پس از آن زن
برایش تنی چرکین و متعفن بیش نیست. زن که
این حسهای مرد را حس میکند، از همبستری
با مرد پیشمان نیست، چراکه از مرد لذت
برده است. پس از همآغوشی مرد دلش برای
همسرش تنگ میشود و به شام شب میاندیشد،
اما هنگامیکه از حمام میآید و زن را در
خانه نمییابد، دلش برای زن تنگ میشود.
در این داستان راوی از روابط دیگری حکایت
میکند. از مردی زندار که با زنی همبستر
میشود. شیفتهی تن زن پس از ارضای جنسی
به خانوادهاش میاندیشد. و زن که میداند
مرد متأهل است، برای لذت جنسی با مرد
همآغوش میگردد. در این داستان زن برخلاف
فرهنگ غالب ما محکوم نیست. داستان از زن،
زن پیشمانی را نمیسازد که پس از همآغوشی
با مردی که تنها او را برای لحظات ارضای
جنسی خود خواسته، پشیمان شده باشد. زن به
لحظات رهایی خود در رابطهاش با مرد
میاندیشد و مرد را با همان حس رهایی ترک
میکند.
در داستان "سه روز ساده بسیار خوشبخت" لذت
جنسی زن به تصویر کشیده میشود. "همیشه،
آغاز بوسه بر لبهایش بود. اما از عطش
رویای لمس، این بار دوست داشتم که از
انگشتان پاهایش شروع کنم. دلم خواست
همینطور که به بالا میخزم، و نقطههای
تنش را میبوسم، انگشتانم را در موهای نرم
سینهاش فرو ببرم [...] نمیخواستم از جا
برخیزم. ذرات پوستم به بشره پوست او دوخته
شده بود. اگر تکان میخوردم، پیوند نقاط
تنمان از هم پاره میشد. این تن مرا به
تمام اجزاء هستی پیوند داده بود. من او را
حالا در خود داشتم تا ابدیت..." (ص60 و
61)
عزت گوشهگیر بیآنکه مرز ادبیات اروتیک و
عاشقانه را با پورنوگرافی مخدوش کند، از
حسهای جنسی زن میگوید و لذت جنسی زن را
در تصویرهای لطیف و زیبا بازتاب میدهد.
تصویرهایی که در فرهنگ و ادب ما از زبان
زنان هنوز تابو هستند و بسیاری از زنان
نویسنده این تصویرها را در داستانهایشان
حذف میکنند. این حذف تنها به سانسور
ارگانهای دولتی در داخل از ایران
بازنمیگردد، بلکه نویسندگان زن به دلایل
گوناگون ـ که از این بررسی خارج است ـ
ترجیح میدهند که به این تصاویر نپردازند.
*آن زن، آن اتاق کوچک و عشق، عزتالسادات
گوشهگیر، نشر باران، سوئد، 2004
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=600
|