نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

در جستجوی ایمنی

  06.09.1388– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
 


امنیت و دوری گزیدن از وحشت، همواره یکی از دغدغه‌های کهن انسان بوده است. و اندیشمندان در دوره‌های گوناگون تاریخی، در اوج بی‌قانونی‌ها، حکایت‌ها در ستایش ایمنی نگاشته‌اند و گاه تنها راه را دوری گزیدن از جامعه‌ی انسانی و بی‌قانونی‌هایش دانسته‌اند.

نمونه‌ای از این حکایت‌ها را محمد غزالی (450ـ 505) در نصیحة الملوک نگاشته است.

گوارای ناگوار

روزی مردی راه گم می‌کند و سر از ریگستانی درمی‌آورد. آنقدر در ریگستان خشک می‌رود تا به خیمه‌ای می‌رسد که پیرزنی همراه با سگی در آن زندگی می‌کند.

مرد از پیرزن غذا می‌خواهد. پیرزن به او می‌گوید که ماری شکار کند، تا او برایش بریان کند. و چون مرد شکار مار نمی‌داند، پیرزن با او می‌رود، ماری شکار می‌کند و بریان کرده و جلویش می‌گذارد.

مرد غذا را به زور می‌خورد و آب می‌خواهد. پیرزن او را سوی چشمه‌ای می‌فرستد که آبی شور و تلخ دارد. مرد از روی ناچاری آب ناگوارا را می‌نوشد و از پیرزن می‌پرسد که چگون با این آب و غذای بد زندگی می‌گذراند؟! و از خانه‌ها، بوستان‌ها، غذاها و نوشیدنی‌های گوارای ولایتش برایش سخن می‌گوید.

پیرزن می‌پرسد: "مرا بگوی که شما زیردست کسی باشید که بر شما ستم کند و چون گناهی کنید شما را از مال و مِلک برآورد؟"

و چون مرد تأئید می‌کند، پیرزن نتیجه می‌گیرد که آن خوراک‌های لطیف و شیرین "اندر آن ترس و بیم و بیدادی همه زهر است، این طعام‌های ما در ایمنی همه پازهر است و گُوارنده."

 ایمنی، همزاد آزادی

پاسخ پیرزن به دو مقوله‌ی بسیار مهم می‌پردازد. نخست از فقدان امنیت "زیردست" در برابر بالادست سخن می‌رود.

امنیت زمانی می‌تواند برای جامعه‌ای کارساز باشد که به تمام شهروندانش به یک اندازه ایمنی بخشد و نه بخشی را بر بخش دیگر برتری دهد و یا بخشی از شهروندان از امنیت برخوردار نباشند.

هنگامی که زن از ستم بر زیردست سخن می‌گوید، بیش از هر چیز خواننده به جنسیت وی می‌اندیشد. جنسی که در بسیاری از دوره‌های تاریخی، جنسی "زیردست" انگاشته شده و بر او ستم بسیار رفته است و گاه تنها راه رهایی از این ستم همان گوشه‌نشینی در ریگزاری است که پیرزن بدان روی آورده است.

فقدان امنیت زیردست و یا جنس زن در فقدان آزادی و حق شهروندی تنیده است و پاسخ پیرزن این "ستم" را از زوایای گوناگون به نمایش می‌گذارد.

مقوله‌ی دوم فقدان امنیت اقتصادی است. هنگامی که به خاطر جرمی اموال شهروندی مصادره گردد، زمین زیر پای فرد محکم نمی‌ماند.

این‌گونه پیرزن ترجیح می‌دهد که از لذاید زندگی اجتماعی صرف‌نظر کند، اما مزه‌ی "گوارای" آزادی و ایمنی را در تنهایی خود بچشد.

ترس، همزاد مرگ

ایرانشاه بن ‌ابی‌الخیر (قرن 5 هجری) نیز در بهمن‌نامه به مقوله‌ی "ایمنی" در حکایتی دیگرگونه پرداخته است.

سه نفر از بزرگترین غم دنیا می‌گویند. یکی می‌گوید که درد بدترین غم است تا حدی که آرزوی مرگ می‌آید. نفر دوم گرسنگی را بدترین غم می‌انگارد تا حدی که مردم گرسنه "سَرِ خویش نشناسد از پاشنه".

و نفر سوم ترس را بدترین غم می‌شمارد. وی معتقد است که با درد و گرسنگی می‌توان زندگی کرد، اما ایمنی را نمی‌توان با پول خرید.

سه تن دست به آزمایشی می‌زنند و سه گوسفند می‌آورند. پای یکی را می‌شکنند و جلویش آب و غذا می‌نهند. گوسفند دیگر را گرسنگی می‌دهند و در برابر گوسفند سوم آب و غذای فراوان و همچنین گرگی بزرگ می‌بندند.

پس از یک‌هفته می‌بینند که گوسفند پاشکسته خوابیده. گوسفند گرسنه نیز با تمام ناراحتی زنده مانده، ولی گوسفند سوم از ترس گرگ مرده است.

پس آن افراد این‌گونه نتیجه می‌گیرند: درست آنکه بیم از همه بَتّرست / به هر دو جهان ایمنی بهترست

ایمنی، مقوله‌ای نسبی

امنیت در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون تعریفی متفاوت ارائه می‌دهد و برداشت از آن بر اساس ارزش‌های اجتماعی ـ فرهنگی جامعه و نیز رابطه‌ی قدرت حاکمه با مردم در نوسان است.

اما در کشورهای استبدادی ایمنی جای خود را بیش از هر چیز به کنترل شهروندان و حقوق و هویت فردی آنان می‌دهد و به جای حس آرامش ـ گاه با نام امنیت ـ فضای وحشت برقرار می‌سازد.

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=2011