یوهان ولفگانگ فُن گوته (1832ـ 1749)
شاعر بزرگ آلمان دیوان غربی ـ شرقی* را در
سن 65 سالگی نگاشت. این دیوان دو بخش
دارد. یک بخش آن سروده و شامل بر 12 نامه
است که به فارسی ترجمه شده است، اما نیمی
از کتاب که به نثر است و در آن بیش از هر
چیز به ستایش از فرهنگ و ادب ایران می
پردازد، هنوز به فارسی برگردانده نشده
است.
گوته و شاعران ایران
گوته در دیوانش از هفت شاعر به عنوان
بزرگترین شاعران دنیا نام میبرد که همه
شاعران کلاسیک ایران هستند. این هفت شاعر
از این قرارند: فردوسی، انوری، نظامی،
مولوی، سعدی، حافظ و جامی. این در حالی
است که هنوز اشعار خیام و یا منظومهی ویس
و رامین اثر گرگانی به آلمانی ترجمه نشده
بودند و گوته برخی از شعرای بزرگ
فارسیزبان را نمیشناخت.
گوته برای حافظ ارزش ویژهای قائل است
و مقامش را حتی بالاتر از پیامبران
میشمارد و آرزویش این است که در جهانی
دیگر با حافظ شرابی بنوشد.
تأثیر ادب فارسی بر گوته
گوته نه تنها به ادب فارسی، بلکه به
ریشههای تاریخی ـ سیاسی مشرقزمین
میپردازد و برای آنکه شرق را درک کند و
"شرقی" شود، در زمینههای ادیان،
اسطورهها، افسانهها و حکایات به بررسی
گستردهای دست میزند. گوته ادب فارسی را
"گنج در چشمه" و "اذهان باشکوه" مینامد و
سبب نگارش دیوانش را شعر فارسی میداند.
در آغاز بخش نثر دیوان، گوته مینویسد
که هر که میخواهد شعر و شاعر را بفهمد،
باید به سرزمین شعر و شاعر برود. سرزمین
شعر و شاعر از نظر او شرق است که در قلهی
آن ایران و شعر فارسی قرار دارد.
سرودههایی از ماریانه در
دیوان غربی ـ شرقی
در سال 1849 در دیدار هرمان گریم از
ماریانه فُن ویلدما که در آن هنگام 65
ساله است، گریم نادانسته سرودهای از
دیوان را میخواند که ماریانه آنرا نوشته
است. ماریانه تحت تأثیر قرار میگیرد،
نامهها و اشعارش را به گریم نشان میدهد
و بر او آشکار میکند که برخی از اشعار
دیوان را او نگاشته است. اما از او
میخواهد که این راز را تنها برای خود
نگاه دارد. بیست سال پس از این ماجرا و
سالها پس از مرگ ماریانه، گریم گفتگوی
خود و ماریانه را مینویسد و جهانیان از
عشق ماریانه و گوته و هویت سرایندهی
زیباترین سرودههای دیوان پی میبرند.
یکی از 12 نامه ی بخش شعر دیوان غربی ـ
شرقی زلیخانامه نام دارد که بازتاب عشق
ماریانه و گوته است. اشعار ماریانه از
زیباترین و تأثیرگذارترین اشعار دیوان
غربی ـ شرقی هستند و زبانههای آتش عشق وی
را بازتاب میدهند. ماریانه با صدای خود
به زلیخانامه سبک تازهای میبخشد. حس و
صدای زنانه در کنار حس و صدای مردانه،
گفتگوی دو جنس، دو عاشق در بیان لذت و غم،
شادی و درد در زبان شعر، به این بخش دیوان
زیبایی و شکوه یگانهای بخشیده است.
زندگی ماریانه
در سال 1798، هنگامی که ماریانه تنها
چهارده سال دارد با همراهی مادرش به
فرانکفورت میرود تا در یکی از تئاترهای
مادرش بازیگری کند و برقصد. بانکدار
پولدار بیوهای شگفتزده از هنر ماریانه
او را از مادرش میخرد، آیندهی مادر را
تضمین میکند و سرپرستی ماریانه را به
عهده میگیرد تا همراه دخترانش درس
بخواند. پس از مدتی ماریانه معشوقه و سپس
همسر بانکدار میشود.
در سال 1915 گوته چند ماهی را در نواحی
"گِربر مولِر" میگذراند و مدتی طولانی
مهمان ماریانه و شوهرش میشود. در این
دیدارها ماریانه و گوته به یکدیگر دل
میبازند. گربر مولر سرزمین کودکی گوته
است که خاطرات دورش را در ذهنش زنده
میکند و در کنار سفر ذهنی او به سوی شرق
حس عشق و جوانی را بیش از پیش در گوتهی
65 ساله میپرواند.
عشق از رقصنده و بازیگر تئاتر شاعرهای
بوجود میآورد. استعداد شاعری در
ماریانهی 30 ساله میجوشد و دو شاعر عاشق
برای یکدیگر میسرایند و گفتگوی
عاشقانهشان در هیأت شعر در زلیخانامه
بازتاب مییابد.
پایان غمانگیز این عشق
چندروزی پس از آنکه گوته به شهرش
بازمیگردد، ماریانه و همسرش برای دیدار
گوته به هایدلبرگ میروند و پس از این
دیدار سهروزه آن دو هرگز یکدیگر را
نمیبینند. انگار که با پایان نگارش
دیوان، شعلههای عشق گوته نیز به خاموشی
میگراید و اگر این عشق دیوانی از خود
برجای میگذارد، در دل گوته جز خاکستری از
آن بر جا نمیماند.
"باد شرق" را ماریانه در این سفر در
اشتیاق دیدار گوته میسراید و "باد غرب"
را در راه بازگشت که جدایی و درد آن را
بازتاب میدهد.
آه از این پرواز بال خیس و مرطوبت
که چه رشکانگیز است در همه غرب و بهر من
که تو باختران را خبرها میدهی
ز آنچه رنج ز فراغ میکشم! [...]
آه از این درد بباید مرد و رفت
تا دگربار نبینم چهره او را به خواب.
پس شتابان سوی دلدارم بشو
سخن را پر لطافت با دلش آغاز کن؛
لیک او را برحذر دارش ز غم
از همه رنجم نگو با او سخن.
گو همی تا آنکه او آگه شود
عشق او باشد همه زندگیام،
این همه احساس عشق و شور و حال
بهر من آرد همی وصل و وصال. **
بانکدار که میبیند همسرش از درد عشق
بیمار گشته حاضر است از ماریانه جدا شود و
حتی برای گوته نامه مینویسد و از وی
همدردی میطلبد، اما گوته دیگر هیچ
دیداری را نمیپذیرد و پس از مدتی دیگر
حتی پاسخ نامههای ماریانه و همسرش را نمی
دهد.
همسر گوته یکسال پس از این ماجرا
میمیرد، اما باز هم گوته قدمی به سوی
ماریانه برنمیدارد. شاید همانگونه که
کورف*** میگوید کنارهگیری گوته برای
ماریانه بسیار دردناک بود، بویژه هنگامی
که متوجه شد که وی برای کمال زلیخانامه در
دیوان گوته قربانیای بیش نبوده است!
* Johann Wolfgang von Goethe:
Meisterwerke Band 2, West-Östlicher
Divan, Epen, Maximen
** دیوان غربی ـ شرقی، یوهان ولفگانگ
فن گوته، ترجمه کورش صفوی، تهران 1379، ص
184ـ 185
und Reflexionen, Germany 1999
*** Vgl. Korff, H. A.: Die
Liebesgedichte des West-Östlichen
Divans, Stuttgart 1949, S. 36
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=933
|