"کلاغ و
گل سرخ" خاطرات زندان مهدی اصلانی است که
در 460صفحه، نهتنها به خاطرات زندان،
بلکه به ناگزیری وقوع انقلاب و کالبدشکافی
جنایتها نیز میپردازد.
خاطرات
کودکی مهدی در زبانی طنز با خاطرات زندان
درمیآمیزد و از سنگینی و دردِ خوانندگانِ
شریک این خاطرات هولناک کمی میکاهد.
رهبران
چاهبر
مهدی
رهبریت سازمان چریکها را پس از انقلاب به
تصویر میکشد و چرخشاش را به سوی حزب
توده. از انشعاب و درگیریهای درون
تشکیلاتی مینویسد و به نقش سازمان اکثریت
در کنار حزب توده در ستیز با نیروهای
معتقد به براندازی و همنشینی با دولت
جمهوری اسلامی میپردازد.
بر اساس
نقل قول از رهبران اکثریت چون بهزاد کریمی
که در سال 69 خودشان را نه "راهبر" که
"چاهبر" مینامد، مهدی در مروری بر
عملکرد این سازمان در آن سالهای
سرنوشتساز، چگونگی نقش "چاهبران" را
نشان میدهد، "در سالِ خون این رهبریی
خطاپیشه طرفِ جنایتکار را گرفت".(ناشر:
مجله آرش، آلمان1388، ص52)
پیش از
دستگیری
مهدی از
روزهایی مینویسد که فراریست و جایی برای
خواب ندارد و باید خانهی آشنا و فامیل
بخوابد. سرانجام با قرض ماشینی میخرد که
با آن مسافرکشی کند و نیز شبهایی که جایی
برای خواب نمییابد، در آن بخوابد.
بهمن 63
محبوبش مریم را به مدرسه میرساند و پس از
مدتها به محلهاش میرود تا ماشینی را که
به او انداختهاند پس دهد و نیز سری به
مادر زند. روز شومی که مهدی 27ساله دستگیر
میشود.
دستگیری
او را به
کمیتهی بهارستان میبرند و پس از یکهفته
به زندان کمیتهی مشترک که ماهها در آنجا
زیر بازجویی قرار می گیرد.
سخن تنها
از درد کابل بر کف پا و تب و لرز پس از آن
نیست، بلکه مهدی از دیوارهای سلولهای
مملو از شعر میان خون و چرک و کثافت
میگوید.
سرنوشت
زندانیان نامشخص است، اما آنان انگلیسی
میآموزند، شعر میخوانند و امید دارند.
شوخی و شادیهای کوچک و نیز استعداد
خنداندن دیگران در آن شرایط سخت نقش مهمی
در روحیهی زندانیان دارد.
زندانی
چنان در کمیتهی مشترک شکنجه میشود که
ظاهرش هم تغییر مییابد و مهدی را ابتدا
مادرش نمیشناسد.
خصیصههای
تشکیلاتی
مهدی به
تفاوت زندانیان با تعلقات تشکیلاتی
میپردازد. مجاهدین در کارها یکپارچهاند.
در برابر تصمیم بالاییها چرایی بیان
نمیکنند و اوامر را میپذیرند.
اما چپها
سر کوچکترین مسائل بحث میکنند و گاه به
همیندلیل نمیتوانند خواستی را پیش
ببرند. "از سویی تمامیتخواهی یک گروهِ
پادگانی به نام مجاهد، از سوی دیگر
هزارشقهگیی چپ."(ص218)
در این
میان تضاد تودهایها و اکثریتیها با
نیروهای چپ بیش از تضاد مجاهدین با آنان
است، بنابراین مجاهدین "رأی صنفی
تودهایها را از آن خود میدانستند."
مهدی
خرداد 64 به قزلحصار فرستاده میشود و
پاییز 65 به گوهردشت. در آنجاست که
تابستان خونین 67 را از سر میگذراند و
اسفند همان سال آزاد میشود.
تابستان
مرگ
تابستان
سال 67 فصل مرگ است. بسیاری از زندانیان
به جرم ارتداد به دار آویخته میشوند و
بسیاری به جای هر وعده نمازی که
نمیخوانند شلاق بر کف پایشان فرودمیآید.
"پنجاه ضربه برای پنج نوبت نماز" با این
حکم که "بزنید تا بخواند".
و چه تلخ
است برای بازماندگانی که هر شب جای خالی
همبندیانی را میبینند که اعدام شدهاند
و شعلهی جانشان برای همیشه خاموش گشته
است.
روزنگار
تابستان 67 آنقدر تلخ است که واژهواژهی
آن را تنها با چشمان تر میتوان خواند.
در زندان
گوهردشت از میان حدود هزاروسیصد زندانی
هفتصد تن اعدام میشوند.
هواداران
خوب بیچرا
مهدی تنها
به شکنجهی زندانبانان و یا به خصیصههای
مثبت زندانیان نمیپردازد و این را باید
نکتهی مثبت این اثر دانست.
برای مثال
وی به برخورد ابزاری تشکیلاتیها به افراد
غیر سیاسی اشاره میکند. خود مهدی برای
جابهجا کردن وسائلی از برادرش استفاده
کرده، بیآنکه برادر در جریان آن باشد.
یا
پیشقضاوتهای منفی در مورد افرادی که
اتفاقا در زندان چه مقاومتهایی از خود
نشان میدهند و نمونهی آن حسین اقدامی
است که در سال 67 اعدام میشود.
مثال دیگر
تشویق افرادی از سوی سازمان است که در
برابر دستور سازمانی حتی پرسشی هم
نمیکنند و تنها به انجام کار میپردازند.
برگی از
درخت تاریخ
خاطرات
زندانیان تاریخچهای است از وقایعی ممنوعه
که همواره کوشش شده از صفحات تاریخ حذف
شوند، چراکه گواهی است بر مبارزه و مقاومت
در برابر حکومتگران زمان.
حاکمانی که با کشتارهای گسترده و خشونت نمیتوانند این صفحات
شرم را از تاریخ خود حذف کنند، چراکه هر
دار نشانی است از مزدکها، حسنک وزیرها،
گلسرخیها و هزاران گل سرخی که در حکومت
اسلامی به خون نشستند.
هر دفتری
از این خاطرات پنجرهای به این زندانهای
مخوف میگشاید. پنجرهای که نهتنها ما را
با نگارندهی خاطرات آشنا میسازد، بلکه
در گذر سالها با صدها همبند همنشین و
همسایهی دیوار به دیوار او.
هر دفتری
برگی است از درخت سبز تاریخ، تاریخی که به
ما گذشته را نشان میدهد تا افق آینده را
بازتر ببینیم.
http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=1749
|