نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

مردان نفرت‌انگیز در "مثل من"

   1387-01-31– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

"مثل من"، مجموعه‌ی شش داستان کوتاه نوشته‌ی پرتو نوری‌علا است. در مقدمه‌ی این کتاب الکترونیکی آمده است که داستان‌های این مجموعه پیش از این با نام مستعار درخشنده حقدوست در مطبوعات مختلف به چاپ رسیده‌اند. نام درخشنده در برخی از داستان‌ها به چشم می‌خورد و در آخرین داستان، خواننده شاهد برخورد این شخصیت داستانی با نویسنده‌اش می‌شود که داستانی خواندنی است.

 

در تمام داستان‌ها راوی زن اول شخص گوشه‌ای از زندگی‌اش را حکایت می‌کند. پیش از آنکه به پیوند این داستان‌ها با یکدیگر اشاره‌ای شود، چکیده‌ی آنها را با هم مرور می‌کنیم.

در داستان "سرخ و سیاه" زن از شوهر روشنفکرش متنفر است، آنقدر که در ذهنش او را می‌کشد. رابطه‌ی زناشویی برای زن به تجاوز می‌ماند. زن عضلاتش را جمع می‌کند و مرد اصلاً از همین انقباض عضلات زن خوشش می‌آید و به همین‌ خاطر با زن ازدواج کرده است. زن اما به این تجاوزها تن می‌دهد و نفرتش را با لبخندی می‌پوشاند.

"مثل همیشه بی‌آنکه بدانم چرا، نفرتم را پسِ پشتِ لبخندم پنهان کردم. شاید جوانی‌ام از تلخی و بی‌مهری‌اش می‌ترسید." (ص5)

"ج د ا ی ی" بازتاب جدایی پدر و مادر راوی در کودکی است. جدایی‌ای که در بازی‌ها و نوازش‌های کودکانه تجسم می‌یابد و در هیأت فریادی در ذهن کودک برای همیشه حک می‌شود.

"خانه‌ی آفتابی" داستانی در پوشش نامه است که زن برای شوهر سابق و پدر بچه‌هایش می‌نویسد. نامه‌ای که این جا و آن جا قطع می‌شود و زن حس‌ها و زندگی‌اش را در ذهن مرور می‌کند، اما دستش چیز دیگری در نامه می‌نویسد.

از زندگی‌ فقیرانه‌اش در آمریکا می‌نویسد و مشکلات کار و زندگی در این کشور. نامه بخاطر مشکل مالی نوشته می‌شود. راوی از شوهرش میخواهد که خانه‌ی مشترکشان را در ایران بفروشد و نیمی از پولش را برای بچه‌هایش بفرستد.
"آن خانه سهم بچه‌های من است که حالا او بالا کشیده. دوازده سال در ایران کار کردم تا تمام قرض خانه پرداخته شد." و حال مرد سهم زن را به رسمیت نمی‌شناسد. شوهر زن‌باره اما پس از شش سال بی‌خبری از زن به او ایراد می‌گیرد که دوست مرد گرفته و "می‌گوید: برای این که من مَردم و تو زن".

"... با اینکه با رژیم اسلامی مخالفی اما دلیل نمیشود که از مواهبش بهره نبری. حیوان!" (ص13) و با چه نفرتی زن مرد را حیوان خطاب می‌کند.

"سایه به سایه" زندگی زنی است که شوهرش را اعدام کرده‌اند و در خارج از کشور در خانواده‌ی شوهر اسیر است. برادر بزرگ شوهرش به او نظر دارد و برادر دیگر که بیمار است به او تهمت می‌زند و خانواده اجازه نمی‌دهد که او مستقل از آنان کار و زندگی کند. در پایان داستان جسد بو گرفته‌ی راوی در گنجه‌ی مُتلی پیدا می‌شود.

"پنجره رو به مُتل" داستان زنی است که با اتوبوس تصادف کرده و از فقر خود و درگیری‌اش با بیمه‌های سوانح گوناگون در امریکا می‌گوید. زن به دکترش می‌گوید: "من در فرهنگی بزرگ شده‌ام که در آن، زن از درد، حتی درد زایمان، نباید شکایت کند." (ص28)

راوی در داستان نسبتاً بلند "مثل من" شخصیت داستان است که از خلق خود از سوی نویسنده‌اش حکایت می‌کند که نویسنده چگونه داستان‌هایش را با نام وی یعنی درخشنده منتشر کرده و نیز می‌گوید که شاهد زندگی سخت نویسنده و ناله‌های شبانه و گریه‌هایش در خواب بوده است.

درخشنده می‌گوید که داستانش دروغی بیش نیست، "مثل خودش. مثل من." و نویسنده‌اش را به ستیز می‌طلبد. نویسنده‌ای که از نظر او شخصیتی لال و مطیع می‌خواهد و می‌سازد و نمی‌خواهد به ضعف‌های خودش اقرار کند. در ادامه‌ی این دیالوگ ستیزه جویانه اما درخشنده می‌پذیرد که برخی پیش‌قضاوت‌هایش درست نبوده‌اند. مثلا اینکه نویسنده گدای محبت و ترحم نیست، بلکه مشکل جای دیگری خوابیده است.

درخشنده درباره‌ی نویسنده‌اش می‌گوید: "مجبور بود به بوسه‌های رخوتناک مردی پاسخ گوید که پتیاره‌اش می‌خواند و او می‌کوشید تا فراموش کند که از آن مرد نفرت دارد." (ص39)

مردی که شب زفاف او را "هرزه‌ی فاسد" خطاب کرده و دیگر برای زن مرده. مردی که عاشق نویسنده است، اما با زنی دیگر نیز رابطه دارد. نویسنده از شوهرش متنفر است و نقشه‌ی قتل او را می‌کشد. شوهری که با ساواک مشکل داشته. درخشنده به نویسنده‌اش می‌گوید: "ترس تو ریشه در تاریخی قدیمی دارد. در ترس از پدرت، برادر، جامعه‌ات، مذهبت و تاریخت." (ص43)

داستان به سال انقلاب نیز گریزی می‌زند. وقایعی که پسر نوجوان زن را از او گرفته است. پسری که زن به خاطر او به زندگی با آن مرد تن می‌دهد، چراکه نمی‌خواهد زندگی مادر و دعوا و مرافعه‌های والدینش ـ که در داستان "جدایی" تصویر گشته ـ تکرار شود، بنابراین بهشتی دروغین می‌سازد.

داستان‌ها ضمن این که از یکدیگر مستقل‌اند، اما با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. اگر داستان "جدایی" پژواک فریادی است که جدایی پدر و مادر دخترکی را در گوشه و کنار خانه و افراد خانواده به تصویر می‌کشد، در داستان "مثل من" تأثیر ژرف این جدایی بر زنی که در کودکی شاهد جدایی تلخ والدینش است آشکار می‌شود، تا جایی که زن برای پرهیز از جدایی به زندگی با مردی ادامه می‌دهد که آرزوی مرگش را دارد.

داستان‌ها اغلب در خارج از کشور اتفاق می‌افتند و راوی زنی است که نه تنها از فقر رنج می‌برد، بلکه باید با زبانی بیگانه‌ دست و پنجه نرم کند که بدان تسلط ندارد. اما تلخ‌ترین بخش داستان‌ها بازتاب شخصیت‌های مرد است. شوهر در حینی که روشنفکر است، اما خودخواه، زن‌باره و متجاوز است. از عضلات منقبض زن در بستر خوشش می‌آید که خود نشان امتناع از هم‌خوابگی است، معشوقه‌های گوناگون دارد، اما نه‌تنها پیکر که حتی ذهن زن را باکره می‌خواهد.

و یا به هنگام جدایی تمام اموال مشترک را از آن خود می‌شمارد، چراکه کار زن را به هنگام زندگی مشترک نادیده می‌گیرد. و یا اگر در داستانی شوهری کشته شده باشد، برادران شوهر وحشت‌ناک‌تر به سرکوب تن و جان عروس‌شان دست می‌یازند.

در بیشتر داستان‌ها اما کُنش، گفتار و نوشتار زن چیزی متناقض با حس و اندیشه‌ی زن نشان می‌دهد. لبخند ظاهر نفرت درون را می‌پوشاند تا جایی که زن مردی را می‌بوسد که از او نفرت دارد.

*مثل من، مجموعه داستان، پرتو نوری علا، نشر الکترونیکی اثر، آوریل 2008

 

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=961