نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

پروین دختر ساسان

   1387-01-24– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

صادق هدایت نمایشنامه‌ی "پروین دختر ساسان" را در سال 1307 (سال انتشار 1309) نگاشت؛ هشت سال پیش از آنکه وی بوف کور، مدرن‌ترین رمان فارسی قرن را بنویسد.

هدایت در این نمایشنامه صحنه‌هایی از جنگ ایرانیان و عرب‌ها را به تصویر می‌کشد. جنگ و شکستی که برای ایرانیان سرنوشت‌ساز است. آنقدر سرنوشت‌ساز که نشانه‌های آن پس از سیزده قرن هنوز در آثار نویسندگان ایرانی به چشم می‌خورد.

 

هدایت در نگارش این نمایشنامه‌ی تاریخی چه چیزی را دنبال می‌کند؟ چرا این مقطع تاریخی را برمی‌گزیند؟ و چه می‌خواهد بگوید؟

زمان نمایشنامه به "سنه 22هجری در شهر ری (راغا) نزدیک تهران کنونی" بازمی‌گردد. اواخر شاهنشاهی ساسانی پروین 20 ساله تنها دختر چهره‌پرداز است که نامزدی 25 ساله به نام پرویز دارد.

چهره‌پرداز، چنانکه از نامش برمی‌آید، پیشه‌اش نقاشی است و در گیرودار حمله‌ی تازیان به ایران، نگران وطن و نیز تنها دخترش است: "...چندین ماه است که میجنگیم، این جنگ سوم است. توشه‌ها به ته کشیده، مردم همه گرسنه هستند." (ص15)* بزودی جنگ با تازیان آغاز می‌شود و پرویز با سپاهش می‌خواهند با تازیان بجنگند و مقاومت کنند.

چهره‌پرداز به هنگام کودکی پروین در جنگ از اکتابان به ری گریخته و در حالیکه حسرت دوران پیش از جنگ را می‌خورد، می‌گوید: "اگر همان دستگاه پیش بر پا بود من یکی از چهره‌پردازان دربار بودم..." اما جنگ نه درباری برجای گذاشته و نه شهر امنی که چهره‌پرداز با دخترش در آن ماندگار شود و اگر از اینجا هم نگریخته، به سبب بیماری‌ است، وگرنه بسیاری از ایرانیان گریخته‌اند و تنها جوانان برای جنگیدن مانده‌اند، و عرب‌ها به شهر نزدیک می‌شوند.

هرچند که خبرها همه شوم‌اند، اما با ذره‌ای امید پرده‌ی نخست جای خود را به پرده‌ی دوم می‌دهد که با "تازیان ریختند... کشتند... بردند... سوزانیدند." آغاز می‌شود.

چهره‌پرداز با حسرت به وطن ویرانش می‌نگرد و می‌گوید: "ایران این بهشت روی زمین یک گورستان ترسناک مسلمانان شد..." (ص32) وی منتظر پرویز است تا دخترش با او به هندوستان بگریزد، اما پروین مرگ نامزدش را در خواب دیده است.

و در ادامه‌ی کابوس مرگ و ویرانی، در بیداری چهار عرب به خانه‌ی آنان حمله می‌کنند، همه‌ی وسایل خانه را می‌دزدند و دختر را با خود می‌برند.

پرده‌ی سوم چهار عرب را نشان می‌دهد که دختر را بیهوش، پیچیده در پارچه‌ای سفید برای سردارشان می‌برند. سردار از طریق یک مترجم از پروین می‌خواهد که مسلمان شود، به همسری او درآید تا سر تا پایش را گوهر بگیرد و بهترین کاخها را به او دهد و بانوی بانوانش کند.

هنگامی‌که سردار عرب می‌خواهد به او تجاوز کند، پروین شمشیر سردار را از غلاف بیرون می‌کشد، در قلبش فرو می‌کند و خود را می‌کشد.

کیست که با خواندن تصویرسازی چهره و اندام پروین در این نمایشنامه به یاد "زن اثیری" در بوف کور نیافتد؟ "با چشمهای درشت خیره موهای تابدار اندام کشیده". دختری اثیری که تن به تحقیر و تجاوز عرب‌ها نمی‌دهد و با مرگ خود همواره اثیری می‌ماند.

اگر در بوف کور زن اثیری بخش نخست داستان به لکاته‌ی بخش دوم استحاله می‌یابد، پروین با مرگ خود بر این استحاله دست رد می‌زند.

اگر پروین خودکشی نمی‌کرد، باید به تجاوز سردار عرب تن می‌داد. زندگی مادی مرفهی همراه با جواهرات برایش فراهم می‌شد. اما آنگاه پروین باید وطن‌فروشی خود و مرگ عزیزانش را به فراموشی می‌سپرد و با مردی زندگی می‌کرد که قاتل پدر و نامزدش است و به او و وطنش تجاوز کرده. پروین به "لکاته‌"ی بوف کور تبدیل نمی‌شود. به زندگی مرفه "نه" می‌گوید و مرگ را بر تجاوز و رفاه مادی ترجیح می‌دهد و سیمای اثیری خود را در آثار هدایت حفظ می‌کند.

در گفتگوی پروین با تازیان وی از جمله می‌گوید: "خدائی که شما می‌پرستید اهریمن خدای جنگ، خدای کشتار، خدای کینه‌جو، خدای درنده است که خون میخواهد..." (ص46)

و هدایت که از عرب و اسلام متنفر است و حمله‌ی اعراب به ایران را دلیلی بر پایان شکوه و افتخار ایران و ایرانی می‌شمارد با زبان پروین خشم و انزجار خود را بیان می‌کند.

دکتر ماشاالله آجودانی از نظریه‌پردازانی است که به مقایسه‌ی "بوف کور، و "پروین دختر ساسان" پرداخته و نه‌تنها نقاط مشترک دو اثر را نمایان ساخته، بلکه در همین راستا به افکار ناسیونالیستی و عرب‌ستیز هدایت نیز پرداخته است.

"دختر اثیری روایتِ اوّل بوف کور، تصویر آرمانی همان پروین دختر ساسانی است که در روایت دوّم بوف کور، به محض آنکه چادرنماز جلویش می‌گیرند، به لکاته دوران اسلامی تبدیل می‌شود. گویی دیگر آنچه که واقعیت دارد، همین لکاته است، نه پروین و نه دختر اثیری..."**

شخصیت‌پردازی هدایت در این نمایشنامه با داستان‌هایش متفاوت است. اگر در داستان‌های او انسان‌ها تنگ‌نظر، حقیر، شکم‌پرست و بیشعور هستند، در این نمایشنامه شخصیت‌های ایرانی نه‌تنها بافرهنگ، بلکه مقاوم و مبارزاند. در مقابل، عرب‌های بی‌فرهنگ و خونریز خوی وحشی خود را به ایرانیان تحمیل می‌کنند و ایران را برای همیشه به قهقرا می‌کشانند. مردان مبارز کشته می‌شوند. زنان آزاده و اثیری یا خودکشی می‌کنند و یا به لکاته تبدیل می‌گردند.

در حول و حوش نگارش این نمایشنامه هدایت برای نخستین‌بار دست به خودکشی می‌زند. وی همواره با اندیشه‌ی خودکشی دست و پنجه نرم می‌کند و در "زنده‌بگور" می‌نویسد: "نه، کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست. در خمیره و سرشت آنهاست، نمیتوانند از دستش بگریزند."***

چنین انسانی در برابر هر مشکلی به نخستین اندیشه‌ای که روی می‌آورد خودکشی است. بنابراین خیلی طبیعی است که در نمایشنامه‌ی وی دختر پاک و اثیری که میان تن دادن به تجاوز و خودکشی راه سومی در برابرش نیست، مرگ را برمی‌گزیند. اما اگر پروین به مرگ تن نمی‌داد، دیگر دختر ساسان نام نمی‌گرفت. دختر ساسان برای هدایت نشان از امپراطوری عظیم و پرقدرتی دارد که مردمان پاک‌سرشتش ایزدان را پرستش می‌کردند و نه اهریمنان درنده‌خو و خونریز را. و شاید هدایت می‌خواهد بگوید: خودکشی پروین به معنی مرگ جسمی دختر ساسان و فروپاشی سلسله‌ی ساسانی است. اما شکوه اسطوره‌ای پروین و سلسله‌اش برجای مانده است!


*‌ صادق هدایت، پروین دختر ساسان و "اصفهان نصف جهان"، چاپ سوم 1342، مؤسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر

** ماشاالله آجودانی، هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم، انتشارات فصل کتاب، لندن 1385، ص77ـ 78
***‌ صادق هدایت، متن کامل بوف کور و زنده‌بگور و...، نشر باران، سوئد 1994، ص11

 

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=946