نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

رودابه‌ی عاشق در شاهنامه

   1387-01-03– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

داستان زال و رودابه زیباترین داستان عاشقانه‌ی شاهنامه اثر فردوسی، شاعر ملی ایرانیان است.
نخستین داستان عاشقانه‌ی این اثر، "زال و رودابه" است که به زمان پادشاهی منوچهر بازمی‌گردد. سام پدر زال جهان‌ پهلوانی است که پسرش زال با موهای سفید بدنیا می‌آید، بنابراین پیر انگاشته می‌شود. پدر سرخورده از ظاهر پسر دستور می‌دهد که زال را بر کوه قاف قرار دهند.

سیمرغ به هنگام پرواز کودک را برمی‌دارد تا غذای فرزندانش کند. اما مهر کودک به دلش می‌افتد و زال را پرورش می‌دهد و بزرگ می‌کند تا اینکه سام با پوزش او را به خانه بازمی‌گرداند.
روزی زال با لشکرش در کابل به مهراب‌، شاه کابل برمی‌خورد و حکایت زیبایی دخترش را از دیگران می‌شنود و نادیده به رودابه دل می‌بازد.

دل زال یکباره دیوانه گشت / خرد دور شد عشق فرزانه گشت (ص185)
از سوی دیگر رودابه نیز با شنیدن پهلوانی‌های زال از دهان پدرش عاشق زال می‌شود و می‌گوید:
گرش پیر خوانی همی یا جوان / مرا او بجای تن‌ست و روان (ص189)

زال و رودابه بی‌آنکه یکدیگر را ببینند، به یکدیگر دل می‌بازند. زال از زیبایی و شایستگی رودابه شنیده است و رودابه از شیردلی، جوانی، هشیاری، زیبایی و هنر زال.

نخستین قدم را در آشنایی رودابه برمی‌دارد که ندیمه‌هایش را روز نوروز برای چیدن گل به اطراف سپاه زال می‌فرستد:
بدین چاره تا آن لب لعل‌فام / کند آشنا با لب پور سام (ص192)

 و ندیمه‌ها با جلب کردن توجه زال به خود، با وی وارد سخن می‌شوند و چنان از بانوی خود سخن می‌گویند که زال دل از کف می‌دهد می‌گوید:
که ما را دل و جان پر از مهر اوست / همه آرزو دیدن چهر اوست (ص195)
همان شب دو عاشق در قصر رودابه پنهانی وعده‌ی ملاقات می‌گذارند. از زیباترین صحنه‌های داستان تصویری است که رودابه گیسوی بلندش را رها می‌کند و به زال می‌گوید که گیسویش را بگیرد و بالا آید. طبیعتا رودابه می‌داند که زال برای بر بام شدن کمند خواهد افکند، اما با این سخن هم همدلی خودش را به معشوق می‌نمایاند و هم گیسوی بلند، زیبا و شکن در شکن‌اش را.

آن شب را زال و رودابه تا سپیده به بوس و کنار می‌گذرانند. فردوسی در صحنه‌هایی کوتاه مهر دو دلداده را چنین به تصویر می‌کشد:
همه بود بوس و کنار و نبید / مگر شیر کو گور را نشکرید
سپهبد چُنین گفت با ماه‌روی / که ای سرو سیمین، پر از رنگ و بوی
منوچهر چون بشنود داستان / نباشد بدین کار همداستان
همان سام نیرم برآرد خروش / کف اندازد و بر من آید به جوش
ولیکن سر ِمایه جانست و تن / همه خوار گیرم بپوشم کفن (ص200ـ 201)
زال و رودابه هر دو می‌دانند که عشقی ممنوعه در سینه دارند. با این حال زال با رودابه پیمان می‌بندد که یا با وی ازدواج کند و یا کفن بپوشد و رودابه نیز پیمان می‌بندد که تنها با وی ازدواج کند.

منوچهر، پادشاه ایران و سام با این ازدواج مخالفند. رودابه از نژاد ضحاک است و منوچهر وحشت دارد که فرزند آندو بیشتر به سوی مادر ببرد و رسم و رسوم ضحاک بار دیگر جان بگیرد و ضحاک قدرت گیرد. بنابراین به سام که در آن هنگام جهان‌پهلوان است دستور می‌دهد که به کابل حمله کند و فرزندان اژدها را بکشد و هیچکس را زنده برجای نگذارد.
 مهراب، پدر رودابه و شاه کابل، که می‌ترسد منوچهر کابل را به آتش بکشد، تنها راه چاره را در کشتن رودابه و مادرش سیندخت در ملاء عام می‌بیند. اما سیندخت مهراب را به سختی راضی می‌کند که به او این شانس را بدهد که به دیدار سام برود و با راضی کردن پدر زال، منوچهر نیز به این پیوند رضا دهد.

سیندخت با ندیمه‌هایش به سیستان سفر می‌کند و خود را تنها به عنوان فرستاده‌ی مهراب معرفی می‌کند. سام از فرستاده‌ی زن و هدایای بسیار، شگفت‌زده می‌شود. سیندخت با سخن‌وریِ چیره تمام تقصیرها را بر گردن مهراب می‌اندازد و از سام می‌خواهد که خون مردم بی‌گناه کابل را نریزد، چراکه کابل از آن سام است. اما پیش از آنکه هویت خود را آشکار کند، از سام پیمان می‌گیرد که به او و خانواده‌اش صدمه‌ای نرساند. سام پیمان می‌بندد و سیندخت پس از آشکار کردن هویت‌اش، باز از او خواهش می‌کند که آرامش مردم کابل را برهم نزند و اگر می‌خواهد بکشد، او را بکشد و نه بی‌گناهان کابل را.

سَخُن‌ها چو بشنید ازو پهلوان / زنی دید بارای و روشن‌ روان[...]
تو با کاول و هرکه پیوند تُست / بمانید شادان‌دل و تندرست
بدین نیز همداستانم که زال / به گیتی چو رودابه خواهد هَمال (ص242)

شگفت‌زده از زیبایی و ترفند سیندخت، سام با سیندخت به زندگی‌اش سوگند می‌خورد که به خانواده و شهر سیندخت صدمه‌ای نزند. و اینگونه سام باقی ماجرا را تا ازدواج زال و رودابه پی می‌گیرد.

در این داستان سیندخت نه‌ تنها مادری مهربان، بلکه زنی مدبر تصویر شده است که برای هر مشکلی چاره‌ای می‌جوید. هم بانوی شبستان است و هم زنی سیاست‌مدار که بسیار داناست و در واقع ازدواجی که در داستان ناممکن به نظر می‌رسد، با تدبیر و کُنش سیندخت، ممکن می‌گردد.

در اغلب داستان‌های ایرانی دایه‌ها به دختران عاشق یاری می‌رسانند تا به معشوق خود برسند. در این داستان اما نه دایه که مادر رودابه، نه ‌تنها دخترش را به عشقش می‌رساند، بلکه کشورش را از جنگ و خونریزی نجات می‌بخشد. او برخلاف همسرش شاه کابل که از وحشت ناگهانی دیوانه‌وار می‌خواهد زن و دختر خود را قربانی کند، ملکه‌ی کابل با درایت و اندیشه قدم برمی‌دارد و مشکلی را می‌گشاید که مردان سیاست ناتوان از مقابله با آن هستند.

باید به دیده داشت که زال و رودابه هر دو همسر خودشان را انتخاب می‌کنند و با این که می‌دانند از سوی خانواده و کشور پیوندشان پذیرفته نخواهد شد، با یکدیگر پیمان می‌بندند و پنهانی شبی را در آغوش یکدیگر می‌گذرانند. اما با در نظر گرفتن کُنش سیندخت، برخورد رودابه عجیب نمی‌نماید. چنین مادری را چنین دختری باید.

*‌ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، نیویورک 1366

 

اhttp://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=915