نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

عشق در نیمه‌ی غایب
   1387-03-04– شهرزاد نیوز: نوشین شاهرخی
   


 

رمان "نیمه‌ی غایب" نوشته‌ی حسین سناپور به زندگی چند دانشجوی معماری در سال‌های 67 تا 69 می‌پردازد. سه دانشجو شخصیت اصلی رمان را تشکیل می‌دهند: فرهاد، سیمین‌دخت و فرح که سه بخش از رمان از دید هر یک از آنان حکایت می‌شود. آقای الهی تقریباً نقش پدرخوانده‌ی سیمین‌دخت را دارد و بخشی از رمان نیز به خاطرات او و مادر سیمین‌دخت می‌پردازد. روایت از دید سوم‌شخص و اول‌شخص در هر بخش دائماً جای خود را به یکدیگر می‌دهند.

رمان به زندگی هر یک از این دانشجویان کمی می‌پردازد، اما شخصیت اصلی رمان را سیمین‌دخت تشکیل می‌دهد. چراکه دیگر شخصیت‌ها خاطراتشان با سیمین‌دخت را مرور می‌کنند و وی در محور وقایع و خاطرات قرار دارد.

داستان در بهار 1369 آغاز می‌شود و زمستان 1367 به پایان می‌رسد. فرهاد پس از یک‌سال و نیم جدایی از سیمین‌دخت، تعلیق از دانشگاه و بی‌خبری از خانواده با تلفن مادر درمی‌یابد که پدرش در بیمارستان بستری است. در همان روز ملاقات پدرش از او می‌خواهد که تا زنده‌ است، ازدواج کند تا وی پیش از مرگ به سامان رسیدن پسرش را ببیند. و نیز درسش را ادامه دهد و مدرکش را بگیرد.

فرهاد هر دو خواسته‌ی پدر را می‌پذیرد. پس راهی دانشگاه می‌شود تا سیمین‌دخت را بیابد و با او صحبت کند. خانواده‌ی فرهاد برخلاف سیمین‌دخت سنتی و مذهبی‌اند. مادر سیمین‌دخت با مردی فرار کرده و او از کودکی شاهد رابطه‌ی پدر با زنان جوراجور در خانه‌اش بوده. پدرش همواره از مادر به عنوان فاحشه نام برده و دختر همواره آرزوی دیدار و یافتن مادر را در سر داشته است. حتی حال که اواسط دهه‌ی بیست خود را می‌گذراند.

فرح اهل لاهیجان است. با سیمین‌دخت همکلاس است و در خانه‌ی او زندگی می‌کند. هنوز دانشگاه را به پایان نرسانده که تلگرافی از پدرش دریافت می‌کند. پدر برای او مراسم بله‌برون چیده و از او خواسته که به مراسمی که نه نظر او را خواسته‌اند و نه رضایت او برایشان مهم است برود و ازدواج کند.

فرح بیژن را دوست دارد. بیژن اما تنها از او سوءاستفاده می‌کند. از گرفتن مواد از قاچاقچی گرفته تا معامله با دلالان از فرح مایه می‌گذارد. فرح اما دل خوش کرده که بیژن با او ازدواج می‌کند. سوءاستفاده‌های او را نمی‌بیند تا اینکه عشق‌اش نیمه‌شبی او را وسط اتوبان جا می‌گذارد.

فرح که ناگهان چشم‌اش به واقعیت بازمی‌شود، چنان شوکه و مأیوس می‌شود که تصمیم به خودکشی می‌گیرد، اما سیمین‌دخت او را در آغوش خود می‌فشارد و مانع خودکشی فرح می‌شود. فرح به درسش در تهران ادامه می‌دهد و به ازدواج اجباری تن نمی‌دهد.

فصلی که از نگاه سیمین‌دخت بیان می‌شود بیشتر به دیدار او با استاد جوان دانشگاه فیضیان اختصاص دارد. فیضیان با دانشجویان بساط شراب‌خواری و حتی روابط جنسی دارد و به نظر مشکوک است. معلوم نیست که چرا سیمین‌دخت، با اینکه از او شناخت دارد و در شب‌نشینی‌های او شرکت نمی‌کند، شبی را پس از جدایی از فرهاد با فیضیان می‌گذارد. گذراندنی را که "کثافت‌کاری" نام می‌دهد.

آیا خیال‌بافی‌های سیمین‌دخت از مادرش که گاه او را فاحشه مجسم می‌کند، می‌تواند او را به چنین کاری بکشاند؟ متأسفانه این بخش داستان چنان در سطح می‌ماند که هیچیک از گره‌های داستان را روشن نمی‌کند. تا پایان رمان مشخص نمی‌شود که الهی که سال‌هاست به مادر سیمین‌دخت عاشق است، چه برای دختر روایت کرده که دختر بیشتر تصویر گفته‌های پدر را از او در ذهن دارد، یعنی همان فاحشه که البته با واقعیت مادر متفاوت است.

عشق به مادری که او را رها کرده و تلاش برای بازیافتن‌اش، سردرگمی و خیال‌بافی چه ربطی به ملاقات سیمین‌دخت و فیضیان دارد. بخاطر سانسور دولتی می‌توان پذیرفت که وقایع آن‌شب بازتاب نیابد، اما پوشیده ماندن دلیل آن در کاستی پرداخت شخصیت‌هاست. وقایع در فضا معلق می‌مانند، بی‌آنکه دلیل هر واقعه به تصویر کشیده شود.

الهی که متوجه حال بد دختر می‌شود، از معشوقش می‌خواهد که سفری به ایران بیاید و دخترش را ببیند. بویژه که سه سالی از مرگ پدر سیمین‌دخت می‌گذرد.

 

فرهاد که متوجه می‌شود سیمین‌دخت سرانجام مادرش را یافته، در نزدیکی مادر در آمریکا زندگی می‌کند و ازدواج کرده، دیگر برایش مهم نیست با چه کسی ازدواج کند و می‌پذیرد به خواستگاری دختری رود که مادرش برایش انتخاب کرده است.

عشق در این رمان نقش اساسی دارد. برای سیمین‌دخت در هیئت مادری است که از دو سه سالگی او را با پدری بدخلق و زن‌باره تنها گذاشته و او سرگشته‌ی مادر آرامش و قرار ندارد. عشق سیمین‌دخت به مادرش از نوع عشق‌های رؤیایی است که تا چشم‌انداز وصل نیست عشق می‌ماند.

فرهاد پس از یک‌سال و نیم که از درس، معشوق و خانواده بریده، می‌رود که عشق خود را بیابد و با ازدواج وصل را همیشگی کند اما عشق‌اش را از دست رفته می‌بیند. وی به دختری عشق می‌ورزد که با فرهنگ او جور درنمی‌آید. فرهادی که پدرش با عبا و مادرش با چادر می‌گردد و برای پسر دانشجویش در این دوره و زمانه دختر نشان می‌کند، با خبر ازدواج سیمین‌دخت می‌شود همان پسر پدر و مادرش. سنتی و سر به ‌راه که دختر نشان‌کرده‌ی مادرش را می‌پذیرد.

بیژن رندتر از آن است که بگذارد عشق دست و پایش را تنگ کند. مردی است که بخاطر پول با هر دلالی سر و کله می‌زند و به زن نیز از همان زاویه می‌نگرد. لذت جنسی و سوء‌استفاده از عاطفه‌ی زن برای پیشبرد کارهای پست خود.

فرح ساده‌لوحی است که کورکورانه به رابطه‌ای دل‌بسته که یک سوی آن عشق است و سوی دیگر آن سوءاستفاده. فرح از دل و جان مایه می‌گذارد و متوجه کُنش بیژن نیست تا لحظه‌ای که مجبور می‌شود ماهیت معشوقش را دریابد. عشق او کور و بی‌مایه است.

به شخصیت سیمین‌دخت از نگاه دیگران در رمان پرداخت می‌شود، اما این زاویه‌های متفاوت نگاه، به شخصیت اصلی رمان عمق نمی‌دهد. بهترین بخش رمان همان نگاه فرهاد است که از زاویه‌ی مرد جوان دانشجویی به گذشته‌ای که از سر گذرانده و حالی که جلوی رو دارد برخورد می‌شود. پرسش‌های بخش نخست رمان، تا پایان به همراه خواننده می‌مانند و این چهره‌ها و زاویه‌های گوناگونِ دید گره‌ای از گره‌گاه‌های رمان باز نمی‌کند.

 

حسین سناپور، نیمه‌ی غایب، 324 صفحه، تهران: نشر چشمه 1378، چاپ سیزدهم: تابستان 1386

 

 

http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1015