داستانهای کوتاه مرضیه ستوده*، نویسندهی
مقیم کانادا در محیط بیماران روانی
میگذرد. راوی زن اولشخص در اغلب
داستانها مددکار اجتماعی است و در یکی از
داستانها خود بیمار روانی و در بیمارستان
بستری است، اما جذابیت داستانها در این
است که تفاوت چندانی نمیتوان میان راوی
بیمار و راوی مددکار قائل شد.
دلنشینی
و صمیمیت داستانها بقدری است که گویی
نویسنده داستان نساخته، بلکه از شیرهی
جانش مایه گذاشته است.
بازتاب زندگی و کار نویسنده
داستانهای کوتاه مرضیه با این که همه از
یکدیگر مستقلاند، اما به گونهای با
یکدیگر پیوند دارند. پرداخت به انسانهایی
که با چه زندگیها و گذشتههایی بخش بزرگی
از گذشتهشان را فراموش کرده و به دوران
کودکی خود بازگشتهاند. همانند کودکان
پوشک دارند. چون کودکان زمان را فراموش
میکنند و در بیزمانی میگریند، میخندند
و یا بازی میکنند.
به نظر
میآید که دستمایهی داستانهای مرضیه
زندگی و محیط کارش است. سوژههایی که
نویسنده نهتنها خواننده را با خود به
جهان ناآشنا اما جذاب بیماران میبرد،
بلکه به اندیشه وامیدارد؛ همراه با
چاشنی طنز که در برخی از داستانها
پررنگتر است.
گذری بر داستانها
در
داستان "چند پر پونه" راوی از در و همسایه
مینویسد. از همسایههای ایرانی، هندی و
کانادایی و زندگیهای گاه حقیری که در این
مجتمع در جریان است. و نیز از زن جوان
بیخانهمانی که لال است، اما چند و چون
زندگی را میفهمد و چند صباحی مهمان
راویست تا اینکه با شکایت همسایهها،
پلیس او را به خیابان بازمیگرداند.
راوی
همواره به خودکشی میاندیشد. دلش
میخواهد خود را از بالکن آپارتمانش به
پایین پرتاب کند، یا به قول خودش "هوای
پرواز" به سرش میزند.
در
داستان "امروز چه خواهی شوی؟" راوی برخلاف
داستانهای دیگر، خودش بیمار روانی و در
بیمارستان بستری است.
راوی هر
روز یک شییء میشود. یک روز مبل، یک روز
سطل آشغال و... اما هنگامیکه حساش را از
آن شییء میگوید، خواننده به مفهوم عمیق
این شییءزدگی بیمار پی میبرد. "وقتی هر
کی رسید، نشست روی آدم و لم داد خب آدم
مبل است دیگر."
پسری
هفده هجده ساله به نام سیاوش با راوی
هماتاق میشود که پس از شنیدن خبر مرگ
مادرش فلج شده و لب به غذا نمیزند.
داستان با شور راوی که به سیاوش غذا
خورانده و برایش مادری میکند، چنین به
پایان میرسد:
"به دکتر
میگویم دیگر شییء نیستم، شییء نمیشوم.
میخواهم مادر باشم. سیاوش را بغل کنم و
چنگ در کاکلش بزنم. چنان تنگ در آغوشش
بگیرم تا سیاوش جان بگیرد و بغض پرهیبتاش
بترکد. جهان میخندد."
در
داستان "ریو ریو رَ رَ ریو" راوی از
زخمهایش از روشنفکران میگوید و اینکه به
هیچ انسانی نمیتوان اعتماد کرد، چراکه
انسان درخت نیست که بتوان به آن تکیه داد.
از تنهایی خود و افسردگی پسرش و نیز از
همکار یونانی مهربان و همدم راوی و پسرش
مینویسد.
در
داستان "بازنویسیی بابوشکا" راوی بیشتر
جهان بیمارانش را ترسیم میکند. از اِمای
روس، نوازندهای که چه کنسرتهایی برگزار
میکرده و حال نهتنها افتخاراتش را از
یاد برده، بلکه شوهرش را نیز به جا
نمیآورد، ولی خاطرات کودکی و دورش را
برای راوی بازمیگوید.
و یا
مراد تُرک که با کتابهایش یکی شده. با
مولانا و یا دیگر عارفان شاعر. در دادگاه
پناهندگی به هنگام ردِ پناهندگیاش حلاج
میشود و انالحق سر میدهد.
در
داستان "آهوی رمیده" نیز راوی از پیرزنی
مواظبت میکند و سخن از تنهایی راوی، جای
خالی عشق و رابطهی عاطفی زن و باز هم
اشاره به افسردگی پسرش است.
یک راوی در چند داستان
اگر
همهی این داستانها را کنار هم بگذاریم،
درمییابیم که راوی زن همهی داستانها
زنی افسرده است که به خودکشی میاندیشد.
زن مددکار اجتماعی است و سر و کارش با
بیماران روانی، اما خود نیز به گونهای به
جهان آنان تعلق دارد و شاید به همین دلیل
تنها او میتواند با برخی بیماران رابطه
بگیرد و کمکشان کند.
و یا اگر در بیمارستان
بستری باشد، باز هم نقش مددکار بازی
میکند و برای سیاوش مادر میشود.
پسرش نیز
از بیماری افسردگی رنج میبرد و چشمانش
دودو میزنند. تا جایی که زن به یاد
میآورد، شروع افسردگی پسر به جدایی او و
شوهرش بازمیگردد و نخستین رابطههای راوی
با مردان. همچنین دوستِ زنِ شوهر سابقش
نیز در شبی سرد پسر را پشت در خانه رها
میکند.
زن احساس
گناه میکند. همواره به آغاز افسردگی پسرش
میاندیشد و علت آن را در خود میجوید.
هرچند که پزشکان بر این نظرند که او مقصر
نیست، اما حس گناه زن را رها نمیکند.
شلاق اندیشه
مرضیه
چنان عالم راوی و دنیای بیمارانش را به هم
پیوند میدهد، چنان در جهان بیماران روانی
فرومیرود و آن را به تصویر میکشد که
خواننده با شناختن گوشهای از این
جهانهای ناشناخته، با راوی و بیمارانش حس
دوستی و همدردی میکند.
اما تنها
این حسها نیست که نفس خواننده را میبُرد
و او را گاه با اشک تا پایان داستان
میکشاند، بلکه زبان شیوا، نثر روشن و
روان و شیوهی نگارش نویسندهای است که
تلنگُر نمیزند، بلکه بر زندگی روزمرهی
انسانی شلاق میکوبد و خواننده را در
دنیایی دیگر و ابعاد دیگر زندگیای که به
تصویر کشیده به اندیشه وامیدارد!
پانویس:
* مرضیه
ستوده، داستانهای: چند پر پونه؛ آهوی
رمیده؛ ریو ریو رَ رَ ریو؛ بازنویسیی
بابوشکا؛ امروز چه خواهی شوی؟، منتشر شده
در سایت سخن
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=1319
|