شهرزاد نیوز
: منظومهی عاشقانهی "ویس و رامین" از
زیباترین منظومههای عاشقانهی ایرانیست
که به زمان اشکانیان بازمیگردد. پس از
آنکه فخرالدین اسعد گرگانی در قرن پنجم
این منظومه را بهزبان فارسی سرود و
150سالی بعد بهزبان گرجی ترجمه شد، این
منظومه به اروپا راه یافت و پژوهشگرانی
چون زنکر برآنند که منظومهی تریستان و
ایزولده از ویس و رامین تاثیر پذیرفته است
و یا هر دو منشأیی مشترک دارند. صحنههای
اروتیک ویس و رامین نیز به عنوان زیباترین
تصویرهای اروتیک ادبیات جهان محسوب
میشوند. این منظومهی عاشقانه اما در
میان ایرانیان چندان شناختهشده نیست و
مورد بیمهری قرار گرفته که بیتردید دلیل
اصلی آن شخصیت یگانهی زن داستان یعنی ویس
است. ویس مهمترین نقش را در این داستان
بهعهده دارد و از نظر اعتماد به نفس،
شیوهی سخن و رفتار و پویایی در عشق و
عشقورزی در ادب فارسی شخصیتی یگانه است.
شاه ایران بهنام
مؤبد در جشنی بهاره از شهروی زیبا
خواستگاری میکند. شهرو میگوید که خزان
زندگیاش سررسیده و بهاین بهانه
خواستگاری شاه را رد میکند. شاه از او
دختری میخواهد، اما شهرو که تنها پسرانی
دارد و گمان نمیبرد که باردار شود با شاه
پیمان میبندد که اگر صاحب دختری شد، وی
را به ازدواج شاه درآورد. شهرو از قضا ویس
را باردار میشود. این پیمان اما تا روز
ازدواج ویس با برادرش ویرو به فراموشی
سپرده میشود. روز ازدواج فرستادهای از
سوی مؤبد شاه میآید و پیمان شهرو را به
او یادآور میشود و از او میخواهد که
دخترش را برای شاه بفرستد. ویس بر سر مادر
فریاد میکشد که وی چگونه دختر متولد
نشدهاش را به عقد شاه درآورده و به
فرستاده میگوید که وی اکنون شوهر دارد و
مؤبد پیر و احمق است و همسر جوانی نباید
بجوید.
موبد به جنگ دستمییازد، پدر ویس در جنگ
میشود، اما موبد در جنگ میبازد. در
میانهی جنگ موبد شهرو را با هدایای بسیار
میخرد و شهرو دروازهی قصر ویس را بر
مؤبد میگشاید و پس از بازگشتِ ویرو، شهرو
مانع میشود که پسرش ویس را تعقیب کند و
بازپس بگیرد.
میان راه پردهی کالسکهی ویس به کنار
میرود و رامین برادر موبدشاه با دیدن ویس
به او دل میبازد. ویس از دایهاش
میخواهد تا بوسیلهی جادویی توان جنسی
مؤبد را برای یکسال از بین ببرد. دایه
طلسمی میسازد و آن را کنار رودی چال
میکند، اما بر اثر طوفانی طلسم برای
همیشه گم میشود. بنابراین ویس که دو بار
ازدواج کرده است، همچنان باکره میماند.
از سوی دیگر رامین دست به دامان دایه
میشود تا زمینه آشنایی او را با ویس
فراهم کند. دایه اما خواست رامین را
نمیپذیرد، تا آنکه رامین با دایه همبستر
میشود و پس از همآغوشی مهر رامین بر دل
دایه مینشیند و دایه پس از مدتی که در
گوش ویس از رامین میگوید، سرانجام او را
راضی به دیدار رامین میکند. ویس نیز به
رامین دل میبازد. در ابتدا از پادافراه
(مکافات) وحشت دارد اما در زمانی که مؤبد
به سفر میرود، دایه دو عاشق را به هم
میرساند.
ز تنگی دوست را دربرگرفتن / دو تن بودند
در بستر چو یک تن
اگر باران بر آن هر دو سمنبر / بباریدی
نگشتی سینهشان تر (ص129)
مؤبدشاه تهدید
میکند که ویس را کور میکند، اما ویس به
تندی به همسر پاسخ میدهد که مرا از
پادافراه نترسان و هر چه میخواهی با من
بکن، اما من تا زندهام دل از رامین
برنمیدارم.
وگر تیغ تو از من جان ستاند / مرا این نام
جاویدان بماند
که جان بسپرد ویس از بهرِ رامین / به
صدجان میخرم من نام چونین (ص133)
پس از کشمکشهای
فراوان، فرستادن ویس به گوراب و
بازگرداندن او و یا زندانی کردن ویس در
قلعه و یا دور کردن رامین از مرو و حتی
ازدواج کوتاهمدت رامین با گلنار، باز هم
ویس و رامین بهرابطهی خود ادامه
میدهند. تا سرانجام با پند دایه ویس
کودتا میکند و رامین بر تخت شاهنشاهی
مینشیند.
عشق به رامین وحشت
از پادافراه را در ویس از بین میبرد و در
تمام داستان او برای عشق ورزیدن با رامین
نهتنها دست بهترفند میزند، بلکه از جان
نیز مایه میگذارد. چیزی که بهاین اثر
چهرهای یگانه میبخشد و آن را از دیگر
آثار ادبیات فارسی متفاوت میسازد،
نهتنها از ادب فارسی باستان، بلکه به کل
از ادب فارسی، چراکه چنین شخصیت زنی را ما
حتی در ادب معاصر نیز نداریم.
در داستان ویس و رامین ما از موزیک غمگین،
آه و ناله و عشق عرفانی چیزی نمیشنویم.
آنها با اشعار عاشقانه و موسیقی شادند و
تصویرهای اروتیک داستان، عشقی زمینی را
بهتصویر میکشد. ویس زنی است که به
همسرش، پادشاه، خیانت میکند و بههمین
خاطر از او کتک میخورد، زندانی میشود و
یا به مرگ تهدید میشود. اما او به عشق
پشت نمیکند تا اینکه با کودتایی همسرش را
از سلطنت خلع کرده و رامین را به جای او
مینشاند.
اگر به موقعیت مادر و پدر ویس بنگریم،
میبینیم که همهی تصمیمها با شهروست و
کلاً صحبتی از پدر ویس نیست. شهروست که با
مؤبد پیمان میبندد. اوست که پیشنهاد
ازدواج با ویرو را بهویس میدهد و ویس
شادان این پیشنهاد را میپذیرد. و باز
اوست که زمینهی ربودن ویس از سوی مؤبد را
فراهم میکند و مانع پیگیری ویرو میشود.
شهرو قدرتمندترین فرد خاندان بهنظر
میرسد و ویس دختر چنین مادری است که اگر
از مادرسالاری در آن خاندان نگوییم، حداقل
نشانی از پدرسالاری نیز نمیبینیم. ویس
شخصیت اصلی داستان است و شخصیت و اعتماد
به نفس او در ادبیات فارسی یگانه است. ویس
در تمام داستان فاعل است، چه در زبان تند
و گزندهاش و چه در رابطهی عاشقانهاش.
در این رابطه من تنها بهنمونهای از سخن
گرگانی بسنده میکنم.
چو کامِ دل برآمد این و آن را / فزون شد
مهربانی هردوان را (ص130)
این جملهی شاعر نشانگر
این است که ویس تنها کام نمیبخشد و
رامین تنها کام نمیگیرد، بلکه هر دو
بهیکدیگر کام میبخشند و کام میگیرند. و
پس از همبستری مهر هر دو بهیکدیگر افزون
میگردد. زبان دوسویهی جنسیای که جای آن
حتی در ادبیات معاصر فارسی نیز خالیست.
فخرالدین اسعد گرگانی،
ویس و رامین، مقدمه و تصحیح و تحشیه، دکتر
محمد روشن، صدای معاصر، تهران1377
لینک مطلب
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=652
|