نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

درچهار سوی گریه و آه .....

دکتر تورج پارسى

تا خانه ات آبنوس ،

تا خانه ات كه در چهار سوی گریه و آه ،

در شرق معبدی از واژه های سرد وتلخ  قرار دارد ،

هزاران ماه و خورشید وستاره ،

بر دوشم گرفتند ،

هزاران هزار بوته ی بالغ ،

آواز شبانه ی رویای آفرینش خواندند ،

تا مرا كه پر از شوق آب و آیینه و كشار بودم ،

پیشواز كنند .

آبنوس به تو رسیدم ،

كه متكایت پر از قصه

پرازغصه است .

گریه نكن رهگذر همیشگی ره كوره های بی چراغ  ،

بیا با من كه شاعری خنیاگرم ،

با من كه با آهو و گیاه سرخس از یك تبارم ،

و چشمانم با برگ های مدرج تاریخ همریشه است ،

بیا و غصه و قصه ات را بهر كن ،

یك بهر برای تو ،

یك بهر برای من آبنوس .

همیشه كسی هست آبنوس ،

همیشه كسی هست كه خود قصه ست ،

و قصه اش پرازغصه ست ،

همیشه كسی هست كه رختش از هزاران هزار ،

واژه ی نر و ماده ی درد ، دوخته شده است ،

همیشه یك اتفاق ساده ،

تا رویای ماسه و آب ادامه پیدا می كند ،

همیشه آغاز سخت است و ترسناك ،

همیشه آبنوس همیشه چنین بوده و هست .

من خود در شبی كه هم ماه بود ،

هم ستاره و خورشید ،

از بوسه ی مهتاب بر رخ نیلوفر آبی ،

در غاری در افق زاده شدم ،

اما ، اما همیشه ،

در قهوه خانه های میان راه ،

رویایم را گم می كنم ،

دوباره و چند باره دستپاچه می شوم ،

چرا كه باید راه رفته را بازگردم ،

تا از اول شروع كنم ،

گفتم همیشه آغاز سخت است آبنوس .

همیشه چنین بوده و هست .

چه بایدمان كرد ؟

چرا باید ترسید ،

چرا باید ایستاد ،

افق باز و روشن است ،

باغی در من می روید ،

آب پیغامی از آیینه می آورد ،

در امتداد رویای زمین راه می روم ،

آبنوس بدرود با تو ،

سگت را از سوی من ببوس ،

بگذار باقی قصه را  سروش * در پگاه  شدن  دوباره بخواند ،

سگت را از سوی من ببوس ،

تا دیدار آبنوس...........

اپسالا .سوئد ۱۹۹۸

*كشارkoshaar اسپند

سروش: روز هفدهم هر ماه در سالشمار زرتشتی به نام این ایزدست. اوست كه در پگاه آواز سر می دهد، تا بر خیزیم و در آبادانی جهان همراه شویم.