نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

 

آبى زنى بود به شكل درخت!

(برای بهرام باجلان)

دکتر تورج پارسى

آبى زنى بود

به شكل درخت

در بیابانى پشت خانه‌ى مادربزرگ .

آبى را در حوصله‌ى همه‌ى روزها

دوست داشتم ،

او تكرار همه روزهاى غیبتم از مدرسه بود .

آبى زنى بود به شكل درخت

كه در آوازهاى غمگین بى‌باران بیابان زنده مانده بود

آبى كولى بى‌تلواسه‌اى بود

كه همه‌ى حكایت‌هاى تكراریش را باور داشتم

آنچنان كه پشنگى آب بر زمینی خشك .

آبى بیابانى بود بى‌راز

خسته ، از پلشتى گریزان

بى‌آب و باران كه مرا با خود مى‌برد تا انتهاى خط‌هاى نانوشته

مى‌برد و مى‌برد

با او نه خواب بودم ، نه بیدار

تنها مى‌دانم

از پى روزگاران بى‌پایان به دنبالش بودم

كرنازنان با حرمت آب و تاك ، آتش

با هزار چشم براى دیدن

و هزار گوش براى شنیدن  .

آبى فراخوان همه‌ى روشنایی‌ها بود

اینك در خاموشى یك حیرت طولانى

مدت‌هاست كه آبى را گم كرده‌ام

و در بیابانى پر از یادهاى نانوشته نشسته‌ام آزرده

شاید ، شاید ، آبى پشنگى شود بر وجود پژمرده‌اى كه دیگرهیچ مخاطبى ندارد !

۲۸ اكتبر ۲۰۰۷