گفتگو با دکتر
جلال خالقی مطلق در رابطه با تاریخچهی نوروز
نوشین شاهرخی
نوشین شاهرخی: استاد ارجمند، آقای دکتر خالقی؛
1ـ در شاهنامه، فردوسی جشن نوروز را برآمد برتخت نشستن جمشید در هرمز
فروردین (نخستین روز فروردین) مینگارد. شما ارتباط نوروز را با
فرمانروایی جمشید چگونه میبینید؟
بهگمان
من برخی همخوانیها میان آیین نوروز و آیین پاک مسیحیان (عید قیام مسیح
Ostern)
نشان میدهند که نوروز در ریشه یکی از جشنهای قوم آریایی بوده که سپستر در
کشورهای مسیحی، مانند بسیاری دیگر از باورداشتهای مربوط به زمان پیش از
دین مسیح، همچون میترائیسم، صورت مسیحی به خود گرفته است. اگر این گمان
درست باشد، در واقع نوروز یکی از کهنترین جشنهای جهان بهشمار میرود. ولی
همان ارتباط نوروز با جمشید که یکی از فرمانروایان ایزدگونهء مشترک میان
دوتیرهء هندی و ایرانی است، خود برای اثبات دیرینگی نوروز بسنده است. از
سوی دیگر، درست به علت همین دیرپایی نمیتوان برای نوروز تنها یک وجه تسمیه
و سبب پیدایش پذیرفت، بلکه با گذشت زمان موجبات دیگری و بویژه آیینهای
دیگری بدان افزوده گشته است. یک سبب پیدایش و وجه تسمیهء آن با آغاز بهار
ارتباط دارد که در همان اسطورهء جمشید دیده میشود. منتها به نظر من که در
یاداشتهای شاهنامه (ص55) نیز نوشتهام، نوروز نباید در اصل با سفر جمشید
به آسمان و فرودآمدن او به زمین، آنچنانکه در شاهنامه و متون دیگر آمده
است، ارتباطی داشته باشد. بلکه گویا ارتباط نوروز با جمشید مربوط به پیش از
این رویداد بوده، یعنی پس از آنکه جمشید در طی چند پنجاه سال برای مردم
آسایش و آرامش و فراوانی فراهم میاورد و بیماری و پیری و مرگ را از میان
میبرد، پایان این کارها را در روز نخستین بهار جشن میگیرد و آنرا نوروز
مینامند. پس از این کارها، آنگاه دچار منی میگردد و فرمان میدهد که دیو او
را به آسمان برد. این اسطوره همچنانکه دربارهء کیکاوس نیز تکرار شده است،
آغاز سقوط جمشید، یعنی از دست دادن فرّه است.
2ـ آیا کشتن اژدها (که نماد سیطرهی زمستان نیز هست) به دست پهلوانان با
اسطورهی نوزایی در نوروز مربوط است؟
در این
باره در روایات ما اشارهء دندانگیری نیست. کشتن اژدها را کسانی الگوی
زمینی کسوف خورشید و خسوف ماه دانستهاند، کسانی آنرا اسطورهء رهایی از
خشکسالی، کسانی نشان مشروعیت و سزاواری شاه و پهلوان گرفتهاند و گاه اژدها
نماد دشمن بیگانه شده است. دور نیست که همهء این باورداشتها در زمانی درست
بوده باشند و برخی در کنار هم ماندهاند. یعنی نباید همیشه گمان کرد که از
هر اسطوره تنها یک برداشت درست است، بلکه ممکن است چند برداشت در طی تاریخ
و مراحل گوناگون پیشرفت جامعه و پیدایش تحولات گوناگون در زندگی مردم سبب
پیدایش برداشتهای دیگری از یک اسطوره گردد.
3ـ به نظر شما چرا جشن مهرگان برخلاف جشن نوروز در میان ایرانیان به
فراموشی سپرده شد، با اینکه این جشن در گذشته از بزرگترین جشنهای ایران
باستان بهشمار میآمده است؟
در
روزگاران کهن در ایران سال را به دوفصل بخش میکردند و نه چهار فصل. نوروز
جشن آغاز بهار و آغاز نیمهء نخستین سال و مهرگان جشن آغاز پاییز و نیمهء
دوم سال بود. همهء شواهد نشان بر این دارد که مهرگان را کمابیش به همان
اهمیت نوروز جشن میگرفتند و دیرپایی آنرا آیین مهرپرستی که پیش از ظهور
زردشت در ایران رواج داشت تضمین میکند. از آنجا که میترا نیز مانند چمشید
از ایزدان مشترک تیرهء هندی و ایرانی است، میتوان گمان برد که جشن مهرگان
تا زمان زندگی مشترک این دو قوم کهنگی دارد. با آغاز اسلام نوروز به عنوان
جشن بهار و آغاز سال حقانیت بیشتری یافت و مهرگان کمکم به فراموشی سپرده
شد، بویژه که وجه نامگذاری آن یعنی ارتباط آن با مهرپرستی در نام آن بود و
آنرا نااسلامی میکرد. با اینحال مهرگان را در دربارها تا سدهء پنجم و ششم
هجری جشن میگرفتند.
4ـ به یاد میآورم که در یکی از سمینارهایتان در دانشگاه هامبورگ به برپایی
جشن مهرگان از سوی برخی روشنفکران معاصر اشاره کردید. به نظر شما زنده کردن
این جشن منسوخ چه اهمیتی در فرهنگ ایران امروز میتواند داشته باشد؟
به نظر من
هر یک از جشنهای کهن را که بتوان دوباره زنده کرد، تنها به همین علت که ما
عزا و سوگواری زیاد داریم و هرچندگاهی یکی از این عزاداریهای قمری مانند
کسوف بر یکی از جشنهای خورشیدی ما میافتد، پس هرچه از آن جشنهای کهن
زنده گردند مثبت و غنیمت است و سبب میشوند که در زندگی ما کفهء شادیها بر
کفهء سوگواریها بچربد و کمی از این گَردِ افسردگی که زندگی و شعر و موسیقی
و نقاشی و فیلم و دیگر هنرهای ایرانی را گرفته است زدوده گردد. از سوی دیگر
زنده کردن برخی از این جشنهای کهن برای نیروددادن به پایستگی تاریخی و
آگاهی فرهنگی و همبستگی و پیوستگی ملی و قومی نیز سودمند است. فرهنگ ما
مانند زبان ما بیآنکه بخواهیم دجار شوونیسم ملی و نژادپرستی گردیم، نیاز
به بیگانهزدایی و خودگرایی دارد. البته همهء آن جشنها را هم نمیتوان از
نو و آن هم بهگونهء فراگیر در سطوح کشور زنده کرد و رواج داد. شاید غیر از
مهرگان و سده برای قشر روشنفکران، زنده کردن جشن تیرگان یا شهریورگان به
بهانهء جشن برداشت محصول در سطح گسترده تری ممکن باشد. و یا مثلاً هر
دانشگاهی یا بنیادی فرهنگی و یا حتی مؤسسات بزرگ اقتصادی برگزاری یکی از
جشنهای کهن و فراموششده را سمبل خود قرار دهند و آنرا در محیطی محدودتر
جشن بگیرند و برگزاری آن از رسانهها پخش گردد.
5ـ جشن چهارشنبه سوری را جشنی در ارتباط با نوروز ارزیابی میکنید و یا
جشنی مستقل که به دلایلی در آخرین شب چهارشنبهی سال برگزار میشود؟
من محتمل
میدانم که جشن چهارشنبهسوری مربوط به افروختن آتش بمنظور راندن زمستان و
نوید آمدن بهار بوده و از اینرو با نوروز ارتباط دارد.
6ـ یکی از مرسومترین آیینهای نوروز پیکنیک سیزده بدر، گره زدن سبزه،
پرتاب سبزه در آب روان و بازی و شادمانی تا به هنگام غروب است و جالب
اینجاست که ایرانیان باستان روزهای نحس سال را نیز با خنده و شادکامی
میگذراندهاند. در پایان این مصاحبه از شما تقاضا دارم که کمی نیز به آیین
سیزده بدر و رابطهی آن با آشوب ازلی بپردازید.
من در
متون کهن گزارشی دربارهء سیزدهبدر نخواندهام. از اینرو گمان میکنم ارتباط
دادن آن با موضوع آشوب ازلی بیشتر مربوط به تفسیرها و تعبیرهای روزگار ما
باشد. البته گریختن از نحوست و بدیمنی "سیزده" در نام این جشن هست.
با سپاس
فراوان از شما
مارس 2003 |