احمد شاملو، شاعر حماسی
نوشین شاهرخی
"آثارِ من، خود اتوبیوگرافیی ِ کاملیست. من به
این حقیقت معتقدم که شعر، برداشتهائی از زندهگی
نیست؛ بلکه یکسره خود ِ زندهگیست." احمد شاملو
احمد شاملو با نام شاعرانهی بامداد هشتاد و دو
ساله شد. درست است که هفت سالی از مرگ وی میگذرد،
اما او با اشعارش در دل ایرانیان زنده است.
شاملو در زندگیاش نشیب و فرازهای بسیاری دارد. در
هجده سالگی به خاطر هواخواهی از آلمان به زندان
متفقین روانه میشود و بیست و یک ماهی را در زندان
میگذراند. و باز در سال 1332 دستگیر میشود و باز
هم یک سال و چندماهی را در زندانهای تهران
میگذراند. شاملو جزو استثنا شاعران و روشنفکرانی
است که تحصیلات آکادمیک ندارد. وی که از کلاس
چهارم دبیرستان ترک تحصیل میکند، نماد شاعری
خودساخته است. شاعری که تحولات بسیاری را در شعر
نو فارسی بوجود آورده و اشعار و ترانههایش در دل
پیر و جوان و کودک راه یافته است.
شاملو در زمینهی فرهنگنویسی و ترجمه نیز شناخته
شده است. کتاب کوچه اثر پژوهشی بزرگی در فرهنگ
عامیانهی مردم ایران است. اما باید اشاره کرد که
فقدان تحصیلات آکادمیک تأثیر خود را بر پژوهشهای
تاریخی وی گذشته است. البته در تصحیح دیوان حافظ
نیز باید اشاره کرد که شاملو شیوهی تصحیح علمی را
به کار نمیبرد، بلکه شیوهی ذوقی را در پیرایش
این دیوان بکار میبرد که بر اساس روش علمی ویرایش
و پیرایش متن نیست. در کنار این تصحیح باید به
سخنرانی وی در سال 1369 در دانشگاه برکلی
کالیفرنیا اشاره کرد که بدون استدلال و پشتوانهی
مطالعاتی و علمی لازم، وی شاعر ملی ایران فردوسی
را، قلمفرسای طبقهی مرفه جامعه مینامد و
شاهنامه را دروغنامهای در جعل تاریخ واقعی طبقات
محروم جامعه.
از آنجا که شاملو در شعر بر صنایع لفظی و معنوی
تسلط دارد، زیر و بمهای شعر فارسی را میشناسد و
چم و خمهای آن را میداند، در سیر تحول شعر فارسی
تأثیرگذار است، اما برای تأثیر گذاشتن در نقد روش
روشنفکری و نگاه دیگرگونه به تاریخ، برای نگاشتن
تاریخ از نو و با نگاهی نو، مورخ باید زیر و بمها
و چم و خمهای تاریخاش را بشناسد تا آن را با
نگاهی منتقدانه بنگارد و در شیوهی تاریخنگاری
تحولی برانگیزد. با ایراد یکی دو فرضیه که آغاز
پژوهش را در بر میگیرد، نمیتوان تاریخ یک ملت را
از نو بنیان گذاشت.
غالب پژوهشگران برآنند که نیما پایهگزار شعر نو
فارسی میباشد. شاملو در ادامهى راه نيما كه
البته سبك و زبان يگانهى خود را داراست، به تفاوت
شعر نو و شعر کهن فارسی میپردازد. وی در "شعرى كه
زندگىاست" تفاوت شاعر امروز را با شاعر گذشته
این گونه به تصوير مىكشد:
موضوع شعر شاعر پیشین
از زندهگی نبود
در آسمان ِ خشک ِ خیالش، او
جز با
شراب و یار نمیکرد گفت و گو
او در خیال بود شب و روز
در دام ِ گیس ِ مضحک معشوقه پایبند،
حال آن که دیگران
دستی به جام ِ باده و دستی به زلف ِ یار
مستانه در زمین ِ خدا نعره میزدند!
...
حالآنکه من
به شخصه
زمانی
همراه ِ شعر ِ خویش
همدوش ِ شنچوی ِ کرهئی
جنگ کردهام
یک بار هم "حمیدیی ِ شاعر" را
در چندسال ِ پیش
بر دار ِ شعر ِ خویشتن
آونگ کردهام...
موضوع ِ شعر
امروز
موضوع ِ دیگریست...
امروز
شعر
حربهی ِ خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخهئی ز جنگل ِ خلقاند
نه یاسمین و سنبل ِ گُلخانهی ِ فلان.
... *
شاعر امروز از نظر شاملو شاعرى است كه خود از ميان
مردم برخاسته باشد و از درد خلق بگويد و حتى وزن و
قافيهاش را از كوچه و بازار بگيرد.
شاملو نیز همچون اغلب نوآوران پیش از خود، سبک شعر
نو فارسی را در ادامهی ادبیات کلاسیک نمیبیند و
به راحتی بر شعر غنی کلاسیک فارسی خط بطلان میکشد
و آنرا تحقیر میکند و رشد شعر نو را در به دار
کشیدن "حمیدی شاعر" و یا شیوهی شعر سنتی میبیند
و با همان شیوهی کهن، میخواهد نو را جایگزین
کهن کند. اما این جایگزینی نو بر کهن چیزی نیست
که یکشبه انجام پذیرد و نیز اسباب و لوازم خود را
میطلبد، "فرهنگ دیالوگ" که "حذف" و "سرکوب" و
"دار کشیدن" در آن جایی ندارد.
احمد شاملو اما بیش از هر چیز شاعر حماسه است.
حماسهی ضد استبداد، ضد خودکامگی. شاملو زندگیاش
را در عصیان بر علیه حکومتهای خودکامهی شاهنشاهی
و مذهبی گذراند. حس آزادگی را در اشعارش تبلور
بخشید و سرود آزادگی را همواره بر زبان سرخاش
جاری ساخت. سرودی که در شبهای سرد تیرهی وحشت،
همواره شمع سوزان دل آزادگان بوده و هست.
در تمام ِ شب چراغی نیست.
در تمام ِ شهر
نیست یک فریاد.
ای خداوندان ِ خوفانگیز ِ شبپیمان ِ ظلمتدوست!
تا نه من فانوس ِ شیطان را بیاویزم
در رواق ِ هر شکنجهگاه ِ پنهانیی ِ این فردوس ِ
ظلمآئین،
تا نه این شبهای ِ بیپایان ِ جاویدان ِ افسون
پایهتان را من
به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاودانی تر کنم نفرین،
ـ
ظلمتآباد ِ بهشت ِ گند ِ تان را، در به روی ِ من
باز نگشائید! **
* احمد شاملو، مجموعه آثار، به کوشش نیاز
یعقوبشاهی، انتشارات زمانه ـ مؤسسه انتشارات نگاه،
تهران 1380، ص 140 ـ 148
** همان جا صفحه 155
|