نوف سایت ادبی نوشین شاهرخی

بازگشت به صفحه قبل

ترانه موسوی و مقوله‌ی تجاوز
   1388-08-30–  نوشین شاهرخی
   


تجاوزهای وحشیانه به زندانیان سیاسی در ایران موضوع تازه‌ای نیست، اما این روزها این اخبار همه‌جا گفته و شنیده می‌شود و نفرت مردم را بیش از هرزمانی علیه حکومت اسلامی برانگیخته است.

آنچه بر ترانه موسوی رفت، از مرگ "ندا" هولناک‌تر و وحشیانه‌تر است، اما آیا در قلب مردم "ترانه" جا و مقام "ندا" را دارد؟

خبر تجاوز ترانه موسوی

از نخستین سایت‌هایی که خبر تجاوز گروهی به ترانه موسوی و سپس سوزاندن جسد او را نگاشتند، سایت ایرانیان در فیس‌بوک بود. خبر هولناک و در عین حال بحث‌برانگیزی که در فیس‌بوک می‌چرخید ولی اعلام ناموثق بودن خبر بسیاری را در بازپخش آن دچار تردید کرد.

اما هنگامی که از سویی بسیاری از فیلم‌های تظاهرات از سوی مردم در یوتوب گذاشته می‌شوند، سپس به سایت‌ها راه می‌یابند و از سوی دیگر رسانه‌های دولتی خود از دروغ‌پردازترین سایت‌ها هستند، تا جایی که برای لاپوشانی تجاوز و قتل ترانه دست به ساخت نمایشنامه‌ای قلابی می‌زنند، چطور می‌توان در صحت این خبر که جزئیات زندگی ترانه را نیز دربردارد، چنین شک کرد؟

همچنین اخبار گسترده‌ی تجاوز وحشیانه‌ی جنسی به پسران و دختران نشان از ترانه‌های زنده یا جان‌باخته‌ی بسیاری دارد.

سرگذشت هولناک ترانه

در خبر می‌خوانیم که ترانه دختری 28ساله و تنها فرزند خانواده است (خلاف فیلم که خواهردار می‌شود). او دختری بسیار زیبا با چشمانی سبز و شیک‌پوش، هنرجوی آرایشگری و نیز پیانیست بوده که بیش از هرچیز زیبائیش دلیل دستگیری او می‌شود.

شباهت نام او با میرحسین موسوی او را برای بازجوها حساس‌تر می‌کند و روزها پس از تحمل شکنجه و تجاوز، با رحم و مقعدی پاره، بیهوش سر از بیمارستان در می‌آورد و بیهوش از بیمارستان بیرون می‌رود.

در تمام این مدت خانواده با تهدیدهای گوناگون افراد ناشناسی روبرو هستند که به آنان می‌گویند ترانه تصادف کرده و مشکل ناموسی داشته و مورد تجاوز قرار گرفته بوده تا اینکه جسد سوخته‌ی او را در بیابان‌های میان کرج و قزوین می‌یابند.

تجاوز بدتر از مرگ؟

با وجود دهشتناکی این ماجرا، چرا خبر با تأخیر به دیگر سایت‌ها راه یافت؟ آیا تنها دودلی در موثق بودن خبر نقش بازی کرد؟

و یا نکات فرهنگی نقش بسیار گسترده‌تری بازی کرد، اما خود را پشت ناموثقی آن پنهان کرد؟

خانمی در فیس‌بوک می‌نویسد: "این خبر بیش از آنکه خشم مردم را برانگیزد، موجب وحشت می‌شود و آنان مانع شرکت دخترانشان در اعتراضات خواهند شد."

یعنی در شرایطی که جوانان تظاهرکننده را می‌کشند، خانواده‌ها بیشتر از تجاوز به دخترانشان می‌ترسند تا از مرگ فرزند. آیا تحمل تجاوز به دختر برای والدین تلخ‌تر و وحشتناک‌تر از مرگ فرزند است؟ آیا والدین ترجیح می‌دهند فرزندشان بمیرد، تا اینکه مورد تجاوز قرار گیرد؟

خانم دیگری می‌نویسد: "خانواده‌ی ترانه راضی به انتشار این خبر نیستند. نباید با آبروی آنان بازی کرد."

بسیار شنیده‌ایم که خانواده‌ی ترانه مورد تهدید و ارعاب قرار گرفته‌اند، اما چرا باید مخالف پخش این خبر باشند؟ آیا آنان از تجاوز به دخترشان شرمگین‌اند؟ آیا باید تجاوزگران از کار کریه خود شرمگین باشند، یا زندانی‌ بی‌دفاعی که مورد تجاوز قرار می‌گیرد؟ آیا این نگاه تأئیدی بر این فرهنگ عقب‌افتاده نیست که به جای تجاوزگر، تجاوزشونده انگشت‌نما و تحقیر می‌شود؟

انتظار خودکشی

فرهنگی که به جای تجاوزگر، تجاوزشونده را محکوم می‌کند، به جای کوشش برای بهبودی وی، از او انتظار خودکشی دارد.

در سایت تغییر برای برابری در 13دی 1378 می‌خوانیم که دخترکی 12ساله از برادر 27ساله‌اش باردار می‌شود. زور پدر به برادر نمی‌رسد که از خانه بیرونش بیاندازد، اما به دختر می‌گوید: "اگر غیرت داشتی خودکشی می‌کردی. تو آدم نیستی و من حاضر نیستم تو را نگه دارم."

کودکی که مورد تجاوز قرار گرفته، نه‌تنها مورد حمایت قرار نمی‌گیرد و روح و جسم او درمان نمی‌شود، بلکه مورد فشار و تحقیر روزانه قرار می‌گیرد.

انتظار خودکشی از دختران در این موارد بسیار گسترده است. در زندان‌های دهه‌ی شصت، دختران بسیاری مورد تجاوز قرار گرفتند و خودکشی کردند. و گاه چه تحسین‌ها و ستایش‌ها از دخترانی صورت گرفت که پیش از تجاوز دست به خودکشی زدند.

در فرهنگی که بکارت دختر ـ و نه شخصیت او ـ شرف و آبروی او محسوب شود، از دست دادن بکارت به معنای بی‌آبرویی است و مرگ شیرین‌تر از آن است.

نقش فرهنگ و مذهب

البته این فرهنگ ویژه‌ی ایران نیست. در جنگ یوگوسلاوی سابق تجاوز بسیار رواج داشت و بویژه برای شکستن مسلمانان، به زنان مسلمان گروهی و پیوسته تجاوز می‌کردند.

در جنگ جهانی دوم نیز بسیاری از زنان مورد تجاوز سربازان دشمن قرار گرفتند و در واقع زنان همواره نخستین قربانیان جنگ‌ها بوده و هستند.

دردناکی ماجرا در این است که بسیاری از این زنان باید درد و ناراحتی روحی و جسمی تجاوز را بکشند و در همان حال تحقیر و توهین خانواده و جامعه‌ی سنتی را تحمل کنند و یا خود را گناهکار و کثیف بپندارند. و البته مذهب نیز نقش بسیاری در این ماجرا بازی می‌کند و گاه تیغه‌ی شمشیری بر شاهرگ قربانی می‌شود.