زن در حماسهی کلیدر
نوشین شاهرخی
گلمحمد قهرمان داستان کلیدر نوشتهی محمود دولتآبادی از
قهرمانان حماسی ایرانی نیز حماسیتر است. اگر رستم
در شاهنامه عیب و ایراداتی نیز دارد، دولتآبادی
ترجیح داده که در کلیدر قهرمانی بیعیب و نقص
بیافریند که در عین جنگندگی و مبارز بودن، قلبی
رئوف دارد و هدفش تنها عدالت است. گلمحمدی که غمش
"غم همگان بود." (ص1038) غم یک ایل. اگر رستم
شاهنامه برای حکومت مرکزی و استحکام شاهنشاهی
میجنگد، گلمحمد برعلیه حکومت مرکزی و برای
نگاهداشت قدرتهای ایلی عشیرتی.
کلیدر با 2836 صفحه بلندترین رمان ایرانی،
روایتی است از ناحیهی سبزوار خراسان که به انهدام
ایلیات پس از سال 1325 میپردازد و کلیدر روایت
خیزش و مبارزهای حماسی است که دولت خودکامه و
ستمگر را در برابر ایلیاتیان بیچیز اما آزاده
قرار میدهد. ایلیاتیانی که از شهر و نظمیه و
عدلیه و قدرت مرکزی گریزاناند (م.ک. ص40) و با
این قدرت در میافتند. اما روند تاریخ شکست را بر
پیشانی مبارزان نوشته است، پس یا باید تسلیم شوند
و یا تا حد مرگ بجنگند. شکستی که حزب توده آن را
پیش رو میبیند و خود را از این جنگ کنار میکشد.
اما ستار تودهای بین عقل و دل، بین حزب و جنگ در
کنار گلمحمد، جنگ و یا بهتر است بگوییم مرگ را
برمیگزیند و در کنار گلمحمد جان میسپارد.
گلمحمد به اسطوره تبدیل میشود. اسطورهای که
لب مرگ را میبوسد اما تسلیم حاکمان ستمگر
نمیشود. اسطورهای که تنها نیمهی روشن خود را به
خواننده میشناساند و بنابراین از شخصیت رمان
دوری میجوید و به شخصیتی حماسی و پیشامدرن تبدیل
میشود.
رمان کلیدر دو اردوی خوب و بد را به نمایش میگذارد. اردوی
حکومت ستمگر مرکزی که شهرها را تحت سیطره دارد و
حال روستاها را نیز با زور و جبر زیر سلطهی خود
قرار میدهد و از ایلیاتیان فقیر مالیات میطلبد
در مقابل اردوی زحمتکش ایلیاتی که برای احقاق حق
خود مرگ را بر تسلیم و تمکین ترجیح میدهد. اگر در
شاهنامه دو اردوی اهورایی و اهریمنی، دو اردوی
ایرانی و ناایرانی ست، در گسترهای بزرگتر. در
کلیدر این دو اردو در آزادزیستی ایلیاتی در برابر
نظم و نظمیه و استبداد شهری و حکومت مرکزیاش در
کشور ایران خلاصه میشود. آزادیای که البته مختص
مردان است و هرچند که ظاهر زنان داستان ایستاده و
پرهیبت است، اما فرهنگ و قوانین نانوشتهی
مردسالاری در تاروپور پندار، گفتار و کردار
شخصیتها تنیده است. و متأسفانه راوی دانای کل به
ضعفهای فرهنگی و مناسبات ایلی این اردوی اهورایی
نپرداخته است.
عشق در این رمان جایی ندارد. مردان ایلیاتی اغلب
دختران مورد نظرشان را میدزدند. اگر هم صحبت از
دزدی نباشد، کسی از دختر نمیپرسد که چه مردی را
میخواهد. این پدران و مردان عاشقند که برای
دختران تصمیم میگیرند.
مارال، دخترعمه و زن دوم گلمحمد نیز در یک
آبتنی رویایی در نخستین دیدارِ دورادور (که به
آبتنی شیرین در برکهای میان راه و تماشای پیکر
زیبای وی از سوی خسرو در منظومهی نظامی شباهت
دارد)، با اندام برهنه و زیبایش دل از گلمحمد
برده است. داستان اگر با مارال زیبای اسبسواری
آغاز میشود که پس از زندانی شدن پدر و نامزدش به
عمهاش پناه میآورد، خیلی زود جای خود را به
مردان مبارز ایلیاتیای میدهد که حرف اول و آخر
را میزنند. اگر شیرو خواهر گلمحمد با معشوقش
فرار میکند، نشان از آن دارد که عشق را در میان
دختران حقی نیست. و نیز اگر شیرو شوهر را ترک کرده
و به خانهی مادری بازمیگردد و زنان با گریه و
زاری از مردان خانه میخواهند که شیرو بماند، حرف
مادر نیز ارزشی ندارد و این مردانند که حکم رفتن
شیرو را پیشاپیش دادهاند. هرچند که نویسنده در
صدوپنجاه صفحهای بعد پذیرش شیرو را از سوی
گلمحمد به تصویر میکشد، اما اینجا نیز این
گلمحمد است که به حکم ماندن شیرو رضا میدهد و نه
زنان ایلیاتی خانه.
اما آیا به نظر شما کلیدر آخرین حماسهی ایرانی
خواهد بود و یا ما همچنان حماسههایی در پیش
خواهیم داشت؟
شمارگان داده شده در متن همه از رمان کلیدر
نوشتهی محمود دولتآبادی، نشر پارسی، تابستان
1363، میباشند.
|